مسعود اصلانی

از یاقوت
مسعود اصلانی
اطلاعات شخصی
تاریخ تولد۱۳۶۳ ‏(۴۰–۴۱ سال)
ملیتایرانی
زبان مادریفارسی
محل تولدتهران
تحصیلاتدانشجوی مدیریت فرهنگی
اطلاعات هنری
پیشه
  • مداح
  • شاعر آیینی
فعالیت از سن۷ سالگی
اطلاعات ارتباطی
آدرس اینستاگراممسعود اصلانی


مسعود اصلانی (زاده ۱۳۶۳) مداح و شاعر آیینی اهل ایران است.

زندگی و تحصیلات

مسعود اصلانی دانشجوی مدیریت فرهنگی است. او ساکن یکی از محلات جنوب شهر تهران است و در شهرداری منطقه۵ تهران مشغول به کار است. او مداحی را از سن ۷ سالگی با تشویق پدر و مادرش در مسجد محله‌شان شروع کرد.

وی همچنین در مسابقات قرائت قرآن شرکت می‌کرد و از همین طریق با دستگاه‌های قرآنی و ردیف‌های آوازی ایرانی آشنا شد و سپس مداحی را به صورت تخصصی پیگیری کرد.

مجموعه اشعار

مجموعه اشعار
عنوان شعر موضوع
فصل غم آمده زمان عزاست… امام صادق (ع)
ما کویر و نگاه تو دریا… مدح امام حسن (ع) - کربلایی حسین سیب سرخی
کرببلا نبودم حیف… زمینه حضرت ام البنین (س)
کرببلا نبودم حیف… زمینه حضرت ام البنین (س) (تکراری)
همهٔ آرزوی من این است شعر جشن ازدواج حضرت علی (ع) و حضرت زهرا (س)
به نام مولا دلتو اشعار خدا سند زد همیشه
بهشت خلق شد آن لحظه که تبسم کرد ولادت حضرت سیدالشهدا (ع)
آسمان بود و علی بود و شب و غمهایش ضربت خوردن امیرالمؤمنین (ع)
دیونه شو، اسم لیلاتو میارن سرود میلاد امام حسن مجتبی (ع)
بعد تو بی‌تاب و گریون شدم زمینه کاروان اسرا زینب کبری
دلم تنگ شده / واسه مادرت… واحد شب عاشورا
امشب تا سحر دل من چقدر پریشونه شب عاشورا
کمرم شکسته شد، ماه در خون طپیده شهادت قمر بنی هاشم (ع)
به زیر تیغ خورشیدی داری میری میدون زمینه شهادت حضرت علی‌اصغر (ع)
سر می‌نهد تمام فلک زیر پای او شهادت حضرت عبدالله بن الحسن (ع)
دوباره چشم کبودم اسیر شبنم شد شهادت حضرت رقیه (س)
لشکر کوفه به میدان دو برادر می‌دید طفلان حضرت زینب (س)
در دل زخمی خود درد نهانی دارم شهادت مسلم بن عقیل
همه کس و کار مصطفی همسر و یار مصطفی وفات حضرت خدیجه (س) (با سبک مشخص)
تو کیستی که سینهٔ ما بی‌قرار توست وفات حضرت خدیجه (س)

نمونه‌ای از شعر

اسیر شبنم
دوباره چشم کبودم اسیر شبنم شد
صدای هق هق و اشکم دوباره توأم شد
بهشت روی زمینم تو بودی و رفتی
از آن به بعد دگر زندگی جهنم شد
همین که معجرم آتش گرفت، افتادم
و چند رشته حریر بهشتیم کم شد
از آن زمان که ز ناقه، پدر! زمین خوردم
نفس کشیدن من سخت و نامنظم شد
هر آن قدر که برای تو گریه می‌کردم
همان قدر به زدن دشمنت مسمم شد
سه روز پیش مرا بی هوا کشیده زد و
از آن به بعد صداها برام مبهم شد
همین که دست کشیدم به روی رگ‌هایت
عذاب لحظۀ گودال تو مجسم شد
عذاب لحظۀ تلخی که بعد از آن عمه
اگرچه کوه غرور است، قامتش خم شد
همینکه روی لبت پای چوب را دیدم
دلی که سخت شکسته است، زخمی غم شد
برای داد زدن هم رمق نداشت تنم
دوباره چشم کبودم اسیر شبنم شد


پیوند به بیرون

مصاحبه با مسعود اصلانی