ارتداد (کتاب)

از یاقوت
ارتداد (کتاب)
تصویر جلد کتاب
تصویر جلد کتاب
اطلاعات کتاب
نویسندهوحید یامین‌پور
موضوععاشقانه • سیاسی
سبکرمان
زبانفارسی
تعداد صفحات۲۴۸
قطعرقعی
طراح جلدمجید زارع
اطلاعات نشر
ناشرسوره مهر
تاریخ نشر۱۳۹۸
شابک۹۷۸۶۰۰۰۳۳۴۰۷۹
وبسایت ناشرhttps://sooremehr.ir


ارتداد یک رمان سیاسی نوشته وحید یامین‌پور است. وی در رمان «ارتداد» به سراغ سیاست رفته و کوشیده یک عاشقانه سیاسی را خلق کند. رمان «ارتداد» در سه بخش «حیرت»، «ارتداد» و «رجعت» نوشته شده است.

این اثر توسط انتشارات سوره مهر چاپ و منتشر شده است.

نویسنده

وحید یامین‌پور (زاده ۳ دی ۱۳۵۹ در دزفول) مدرس دانشگاه، نویسنده، فعال رسانه‌ و مجری تلویزیون ایران و چهره سال هنر انقلاب اسلامی در سال ۱۳۹۹ است.

او مدرک کارشناسی ارشد حقوق جزا و جرم‌شناسی را از دانشگاه امام صادق(ع) و دکتری همین رشته را از دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران گرفته است. او از سال ۱۳۸۱ گویندگی و اجرا را در رادیو و تلویزیون آغاز کرد.

آثار داستانی یامین‌پور افزون‌بر آنکه جزو آثار پرفروش در سال‌های اخیر به‌شمار می‌رود در میان نخبگان فرهنگی و هنری نیز مورد استقبال قرار گرفته است.

یامین‌پور در سال ۱۴۰۱ با حکم سید ابراهیم رئیسی به‌عنوان دبیر شورای عالی جوانان منصوب و با ارتقای این شورا به شورای عالی نواجوانان و جوانان، در بهمن ۱۴۰۲ به‌عنوان دبیر آن منصوب شد.

معرفی کتاب

ارتداد نوشته وحید یامین پور رمانی است سیاسی که با ماجرایی عاشقانه گره خورده است.

راوی، داستان را از ماجرایی درددناک و خونآلود در ۲۲ بهمن ۵۷ شروع می‌کند، تاریخی که برای عموم آن زمان نشان شادی و پیروزی بود در این جا محمل وقوع حادثه ای تلخ می شود. رمان به خواننده نهیب می زند و در پی آن است که خواننده خود پی ببرد که نسبت به آرمان های انقلاب و رهبر، کجا ایستاده است.

رمان «ارتداد» در در سه بخش «حیرت»، «ارتداد» و «رجعت» نوشته شده است. بر خلاف دیگر آثار نویسنده ترجیح داده است که درباره ی این اثر صحبت نکند و اجازه دهد که خواننده خود به هدف کتاب پی ببرد.

ژانر کتاب تاریخ جایگزین است یعنی نوشتن درباره ی اتفاقی تاریخی، اگر به گونه ای دیگر رخ می داد یا اصلا رخ نمی داد.

داستان

ارتداد، داستان مردی به نام یونس است که برای دخترش آرزو از گذشته می‌گوید، داستان از دهه هفتاد شروع می‌شود زمانی که تولد ۲۵ سالگی دختر مرد است. کم‌کم داستان پیش می‌رود و می‌بینیم مرد در سال ۵۵ دانشجو بوده و به همراه همسرش دریا هر دو فعال سیاسی و انقلابی بودند. اما چیزی که ناگهان داستان را تغییر می‌دهد این است که انقلاب اسلامی در سال ۵۷ پیروز نشده است. هنوز حکومت پهلوی برقرار است و ناامیدی و سیاهی همه جا را گرفته است.

تغییر تاریخ معاصر ایده‌ای جذاب است که تا به‌حال هیچ نویسنده معاصری سراغ آن نرفته است و در این کتاب ما روایتی تازه و بدیع را می‌خوانیم. متن سرشار از احساسات است.

ما در تاریخ به گذشته می‌رویم و می‌بینیم زمانی که امام خمینی وارد ایران شده است او را دستگیر کرده‌اند و پس از آن در رادیو و تلویزیون اعلام می‌کنند که ایشان فوت کرده‌اند، نیروهای ساواک و ارتش و آمریکا در شهر همه را قتل و عام می‌کنند و انقلاب را برای همیشه خاموش می‌کنند. در همین درگیری‌ها یونس قهرمان داستان همسرش را از دست می‌دهد.

گفتاوردها

وحید یامین‌پور با رونمایی از کتاب خود، گفت: خیلی خوشحالم که اولین نسخه‌های چاپی کتاب تقدیم دوستان اصفهانی می‌شود.

وی در ادامه افزود: اعتراف می‌کنم یکی از کتاب‌هایی که من را برای نوشتن «ارتداد» بسیار تحت تاثیر قرار داد، کتاب «خاطرات» احمد احمد است. او مرا با گره‌های دراماتیک مواجه کرد و در آخر همان گره دراماتیک دلیل بر نوشتن کتاب «ارتداد» شد.

این نویسنده تصریح کرد: رمان «ارتداد» که حدود ۲۵۰ صفحه دارد، در سه بخش «حیرت»، «ارتداد» و «رجعت» نوشته شده است. در این رمان به سراغ سیاست رفته و کوشیده‌ام یک عاشقانه سیاسی را برای علاقه‌مندان بنویسم.[۱]


برشی از کتاب

خوب نیستی. نیازی به پرسیدن نیست. تو لرزان، با رنگ‌وروی پریده، به من نگاه می‌کنی. سرت را به سینه‌ام می‌چسبانی و گریه می‌کنی. می‌گویی با هر بار شنیدن صدای تیر، جان‌به‌لب شده‌ای و مرا تصور کرده‌ای که مثل احمد میان کوچه‌ها افتاده‌ام. می‌گویی ده بار آرزو را بغل کرده‌ای و از صاحب‌خانه خواسته‌ای بگذارد به جایی تلفن بزنی و دست‌آخر گوشی را سر جایش گذاشته‌ای و به خانه برگشته‌ای. می‌گویی چه روز تمام‌نشدنی و کُشنده‌ای بود. می‌گویی یاد روزهای بی‌پایان زندان افتاده‌ای؛ روزهای عرق‌ریزان در نشستن‌های اجباری میان حیاط زندان، روزهای اضطراب کشندهٔ تنهایی در سلول انفرادی، روزهای درد نامیرای کابل‌های وحشیانهٔ بازجوها، روزهای وحشت از دست‌های نانجیب کثیفی که نباید تو را لمس می‌کردند...

- دریا، قرار گذاشته بودیم آن روزها را به یاد نیاوریم. تو می‌دانی من از شنیدن خاطرات زندان تو چه زجری می‌کشم!

تو سکوت می‌کنی و به چشم‌هایم خیره می‌شوی؛ من به آرزو نگاه می‌کنم. او هم‌پای تو گریسته بی‌آنکه بداند برای چه گریه می‌کند. آرزو می‌دود و به پای من می‌چسبد.

باز هم صدای تیر... و صدای کلاغ.

دستم را می‌اندازم زیر بازویت و تو را می‌نشانم روی زمین. می‌روم سراغ تلویزیون و روشنش می‌کنم. باید چیزی بگویند. این لعنتی‌ها ما را جان‌به‌لب کردند. نمی‌شود که چنین خبر بزرگی را مخفی کرد.

آه... دریا، کاش زمان متوقف می‌شد! جای تیر کهنه می‌سوزد. تو با چشم‌های سرخت به تلویزیون زل می‌زنی. گوینده بعد از خواندن اطلاعیهٔ تمدید حکومت نظامی، اعلام می‌کند که آقای نخست‌وزیر تا دقایقی دیگر برای موضوع مهمی با مردم سخن خواهد گفت.

اضطراب زمین‌گیرم می‌کند. دردی که تا کنون تجربه‌اش نکرده‌ام از منبع ناپیدایی درون سینه‌ام می‌خزد و نفسم را تنگ می‌کند.

بختیار کراواتی سیاه با خط‌هایی روشن بسته و سعی می‌کند خود را غمگین نشان دهد. بوی تند حادثه می‌پیچد. من یاد بوی زنندهٔ شکنجه‌گاه می‌افتم. مغزم یخ می‌کند؛ مثل لحظه‌ای پیش از بی‌هوشی؛ مثل لحظه‌ای که از شدت درد کرخت می‌شدم و سوز کابل‌ها را نمی‌فهمیدم.

- سلام به مردم ایران. من به عنوان نخست‌وزیر وظیفه دارم شما را در جریان رُخدادهای مهم سیاسی کشور بگذارم. شما صاحب واقعی این کشور هستید و طبیعی است که باید از تصمیمات مهم مطلع باشید. صبح امروز ما در دولت، میزبان آقای خمینی بودیم و با ایشان دربارهٔ شرایط کشور و شیوهٔ منطقی اصلاحات در ساختار سیاسی گفت‌وگوهایی داشتیم. آقای خمینی با روی باز و کاملاً منطقی، پیشنهادات ما را شنیدند و قول دادند که با دوستان خود شور کنند و در اسرع وقت نشست مجدد مشترکی برگزار کنند.


پانویس

  1. «یامین‌پور، عاشقانه سیاسی‌اش را رو کرد». دریافت‌شده در ۲۵ آذر۱۴۰۳. تاریخ وارد شده در |تاریخ بازدید= را بررسی کنید (کمک)