خداحافظ کرخه (کتاب)

از یاقوت
خداحافظ کرخه
روایتی از جنگ ایران و عراق
اطلاعات کتاب
نویسندهداوود امیریان
تاریخ نگارش۱۳۶۸ش
موضوعدفاع مقدس
زبانفارسی
تعداد جلد۱
اطلاعات نشر
ناشرانتشارات سوره مهر


خداحافظ کرخه عنوان کتابی به نویسندگی داوود امیریان درباره موضوع جنگ تحمیلی است.

درباره کتاب

کتاب «خداحافظ کرخه» از ۴ بخش تشکیل شده است و هر بخش شامل چند فصل است. موضوع این کتاب جنگ ایران و عراق است. هرفصل این کتاب به موضوعی خاص اشاره دارد و به طور سلسله وار پشت سر هم می‌‌آیند و یک داستان را شکل می‌دهند.

ماجراها از جریان اعزام به جنگ شروع می‌شود و سپس به اردوگاه، حملات و عملیات‌ها می‌رسد و به بازگشت به خانه ختم می‌شود. ابتدا از جریان اعزام شروع می‌شود و سپس به اردوگاه و جریان حملات و عملیات‌ها و در انتها بازگشت به خانه را روایت می‌کند. داستان به زبان شیرین و ساده برای نوجوانان نوشته شده است. هرفصل کتاب به موضوعی خاص می‌پردازد و به طور سلسله وار داستان‌ها پشت سر هم می‌آیند و یک داستان واحد را می‌سازند.[۱]

نویسنده

داوود امیریان در سال ۱۳۴۹ در کرمان متولد شده است. امیریان از سال ۶۹ نویسندگی‌اش را با نوشتن خاطراتش از جبهه آغاز کرده است. از جمله فیلم‌هایی که نوشته و به مرحله تولید رسیده و به نمایش درآمده، فیلم سینمایی «آخرین نبرد» به کارگردانی حمید بهمنی، «بهشت منتظر می‌ماند» به کارگردانی محمدرضا آهنج و «نفوذی» به کارگردانی احمد کاوری و مهدی فیوضی است.

«فرزندان ایرانیم»، «رفاقت به سبک تانک»، «دوستان خدا حافظی نمی‌کنند»، «داستان بهنام»، «داستان مریم»، «تولد یک پروانه» و «جام جهانی در جوادیه» از معروف‌ترین آثار داستانی وی است که تاکنون چهار دوره جایزه کتاب سال دفاع مقدس، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و ده‌ها جایزه دیگر را کسب کرده است.

برشی از کتاب

روز بیستم فروردین از زیر قرآن رد شدم. مادرم خودش را حفظ کرده بود و با خود می‌جنگید تا جلوی من اشکش سرازیر نشود. در محوطۀ پایگاه جنب اتاق فرماندهی جمع شدیم. اسم تک تک افراد را خواندند و دست هر کدام ورقه‌ای دادند تا با آن لباس و جیره تحویل بگیرند. اسم مرا که خواندند، سریع برگه را گرفتم و به انبار پوشاک رفتم. انبار، یک کانکس قهوه‌ای ‌رنگ بود که عده‌ای دور آن جمع شده بودند. یک دست لباس نظامی، فانسقه، لباس زیر و پوتین تحویل گرفتم. همان موقع رفتم پشت یک ماشین و سریع لباس‌هایم را عوض کردم. لباس گشاد بود و به تنم گریه می‌کرد. پوتین‌ها هم انگار قبر بچه بود. رفتم انبار و آن قدر گفتم تا لباس و پوتین را عوض کردند. با لباس‌های جدید شدم یک نظامی!
ساعت چهار بعد از ظهر با اتوبوس به امامزاده حسن رفتیم. جمعیت زیادی به استقبال آمده بودند. بعد از آن رفتیم پادگان امام حسین (ع). روی در ورودی پادگان تابلویی جلب نظر می‌کرد: «درود به روان پاک شهید میثم.»
شهید میثم فرمانده آموزش پادگان بود. به خاطر سختگیری‌هایش در آموزش و اخلاص و تقوایش معروف بود. یکی از بچه‌ها که زیر نظر او آموزش دیده بود تعریف می‌کرد: «شهید میثم به قدری بچه‌ها رو می‌دوند و خسته می‌کرد که شب از فرط خستگی با پوتین به خواب می‌رفتن. شهید میثم موقع سرکشی پوتین اون‌ها رو درمی‌آورد و کف پای بچه‌ها رو می‌بوسید.»


تقریظ رهبر معظّم انقلاب اسلامی بر کتاب

آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در تقریظی بر این کتاب نوشت:

«بسم الله الرحمن الرحیم ـ این کتاب شیرین و ساده، زندگی و احساس و جهت‌گیری‌های بسیجی را بخوبی تشریح می‌کند. نویسنده که خود یک بسیجی با همه بار فرهنگی این کلمه است، با بیان بعضی از جزئیات بظاهر کم اهمیّت، آن امر مهم را تصویر و ترسیم کرده است. با اینکه جوانی کم سن و سال است، بسی پخته‌تر از عمر خود می‌نویسد و می‌اندیشد. گاه در نقل حوادث، تسلسل طبیعی و منطقی رعایت نشده است. باری، این یکی از کتابهای خیلی خوب در مجموعه خاطره‌ها است».[۲]

پانویس

  1. «کتاب به پیشنهاد رهبر انقلاب». ۸ فروردین ۱۳۹۰. دریافت‌شده در ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳.
  2. «خداحافظ کرخه یک کتابِ غمگینِ شیرینِ ساده». وب‌سایت دفتر حفظ و نشر آثار آیت‌الله العظمی خامنه‌ای. ۵ خرداد ۱۳۹۲. دریافت‌شده در ۳۱ فروردین ۱۴۰۳.

پیوند به بیرون