من که دا نیستم (کتاب)

از یاقوت
من که دا نیستم
اطلاعات کتاب
نویسندهمهرداد رایانی مخصوص
موضوعدفاع مقدس
سبکنمایشنامه
زبانفارسی
تعداد صفحات۵۴
قطعرقعی
اطلاعات نشر
ناشرانتشارات سوره مهر
محل نشرتهران
تاریخ نشر۱۳۹۷
شابک۹۷۸۶۰۰۱۷۵۹۱۸۵
وبسایت ناشرhttps://sooremehr.ir/


من که دا نیستم، نمایشنامه‌ای با موضوع دفاع مقدس، نوشتۀ مهرداد رایانی‌مخصوص است. این کتاب، ماجرای یک سینمای متروکه را روایت می‌کند که مالک و مسئولانش بر سرِ تبدیل شدنِ آن به موزۀ جنگ، یا تخریبش برای ساخت اتوبان اختلاف نظر و درگیری وجود دارد.

انتشارات سوره مهر این کتاب را در سال ۱۳۹۷ منتشر کرده است.

دربارۀ کتاب

این کتاب روایت درگیری بین مهندس پیمانکار و زنی به نام دا است. در حین این ماجرا، دختری از تهران آمده تا با پیدا شدن پلاک پدرش بتواند ردی یا خبری از پدرش بگیرد و بفهمد پدرش شهید شده یا مفقود‌الاثر است. شهیدی به نام مجتبی که قبلا خواستگار دا بوده در رویای دا حضور دارد و از دا می‌خواهد که به دختر کمک کند تا بفهمد پدرش شهید شده است. در بحبوحۀ تخریب‌هایی که مهندس با لودرها انجام می‌دهد به گودالی بر می‌خورند که در آن، استخوان‌، اسلحه و دست‌نوشته‌ای از مجتبی وجود دارد؛ دست‌نوشته‌ای که به نظر می‌رسد گزارشی است از نحوه شهادت پدر دختر که رفیق مجتبی بوده است... .

اجرای تئاتر

این نمایشنامه در قالب تئاتر در مهرماه ۱۳۹۲ به کارگردانی حسین پارسایی و بازی رؤیا نونهالی، محسن قصابیان، لیندا کیانی، حسین جمالی، کاوه مهدوی روی صحنه نمایش رفت.

برشی از کتاب

من می‌خوام دو دقیقه کُلاهتون رو قاضی کنین. بی‌رودروایسی، مردم الان یه موزهٔ جنگ و توپ و تفنگ لازم دارن، یا یه اتوبان تا بتونه شلوغی شهر رو روون کنه؟... واقعاً شما آسایش مردم رو نمی‌خواین؟! زینب: مثل اینکه دارم بدهکار هم می‌شم! مهندس: عرض کردم کُلاهتون رو قاضی کنین... ببینین این مردم چی می‌خوان. تا کِی باید تو این گذشته‌ها موند؟ شما که سنّی ازتون نگذشته. ماشاءالله هزارالله‌اکبر، بزنم به تخته، بایست حالا حالاها زندگی کنین. حالا اینجا نه، یه خونهٔ ویلایی تو بهترین منطقه... بد می‌گم؟ زینب: من به همینی که دارم، راضی‌ام. مهندس: خوشم می‌آد از این تواضعتون خواهرم... من می‌گم برم تو کار یه ویلایِ سه‌خوابه، دوسوم هزینه‌هاش هم با شرکت ما. مهمون ما باشین. شاید بتونیم در آینده همکارای خوبی بشیم. زینب: این حرفتون رو فراموش می‌کنم؛ اما اگه یه بار دیگه تکرارش کنین... مهندس: فکرتون راه بَد نره خواهرم. قرض می‌دم خدمتتون. قصدم خیره. گفتم کارِتون راه بیفته. به هر حال، شماها به گردن ماها حق دارین.