«مادربزرگم، ماتسو، بوداییِ معتقدی بود که با پدرم، که پسر اولش بود، زندگی میکرد؛ پیرزنی هشتادساله که انس زیادی با او داشتم و او هم علاقهٔ بسیار زیادی به من داشت و سعی میکرد در هر کاری که رنگ مذهبی و اخلاقی بر اساس تعالیم بودا داشت من را هم شرکت دهد. او، هر روز صبح، پیش از خوردن صبحانه، همراه کتاب بودا وارد اتاقی میشد که محل یادبود مردگان بود و شروع میکرد به خواندن دعا و به من هم میگفت مثل او آداب دعا را به جا بیاورم. خودش زنی راستگو و درستکار بود و به من گوشزد میکرد: «کونیکو، سعی کن هیچ وقت به هیچ کس دروغ نگویی، زیرا اگر مرتکب دروغ شوی، تو را به جهنم میبرند و آنجا حیوانات ترسناکی مثل اژدها و مار و عقرب هستند و زبانت را از دهانت بیرون میکشند.» تذکرات مادربزرگ در من تأثیر میگذاشت و سعی میکردم هیچ گاه دروغ نگویم. پدر و مادرم میکوشیدند من و سایر اعضای خانواده را با سنتهای ژاپنی، که رنگ ملی و آیینی داشت، آشنا کنند. من از هر گونه جشنی خوشم میآمد و سنتهای ژاپنی پُر بود از جشنهای خرد و کلان. در کنار بازی و شیطنت در جشنها، همیشه پرسشهایی در ذهنم شکل میگرفت. یکی از این جشنها در فصل تابستان، در روز پانزدهم آگوست، برگزار میشد. بوداییها اعتقاد داشتند که مردگان در این روز برمیگردند. طاقچههای خانه را پُر از میوه میکردند تا مردگان وقتی برمیگردند از میوهها بخورند و به احترام آنان این میوهها تا سه روز روی طاقچهها میماند. از همین رو، جشن سه روز طول میکشید. در پایان جشن، همهٔ آن خوراکیها را برمیداشتیم و به دریا میریختیم. من جرئت نمیکردم از پدر و حتی مادرم بپرسم اگر مردگان برمیگردند، چرا خوراکیها را نمیخورند؟! دیده بودم که وقتی کسی میمرد، جسدش را، طبق آیین تدفین بوداییها، در مکانی که محل سوزاندن مردگان بود میسوزاندند و همانجا راهب بودایی۳۰ با آن سرِ ازبیختراشیده و لباسِ گشاد و بلند و یکدست نارنجیاش میآمد و دعا میخواند. وقتی جسد بهطور کامل میسوخت، خاکستر آن را در کوزهای میریختند و یک شب در خانهٔ قوموخویش نگه میداشتند تا همهٔ بستگان بیایند و ببینند و وداع کنند و روز بعد، کوزه را داخل قبر میگذاشتند و اسم او را روی سنگ قبر مینوشتند. بعد، صبر میکردند تا روز پانزدهم آگوست فرابرسد و میوه و خوراکیها را روی طاقچه بگذارند و چشمانتظارِ آمدن مردگان، سه روز جشن بگیرند. با این وصف، من حق داشتم در عوالم کودکیام از خاکستر توی کوزهٔ بالای طاقچه بترسم و برنج و حبوبات و میوههای سه روز معطل را با کمک بزرگترها به دریا بریزم و فقط از بوی خوش عود سوخته در معبد شینتو و شنیدن نغمهٔ سازی که وسط دعا زده میشد سرِ شوق بیایم.»
مهاجر سرزمین آفتاب (کتاب)
![]() | |
اطلاعات کتاب | |
---|---|
نویسنده | حمید حسام |
موضوع | داستان زندگی زنی به نام کونیکو یامامورا، مادر یگانه شهید ژاپنی در ایران |
زبان | فارسی |
تعداد صفحات | ۲۴۸ |
قطع | رقعی |
اطلاعات نشر | |
ناشر | سوره مهر |
محل نشر | تهران |
شابک | 9786000334666 |
وبسایت ناشر | https://sooremehr.ir/ |
ترجمه شده به | عربی • ترکی • روسی • پشتو • اردو |
مهاجر سرزمین آفتاب کتابی به نویسندگی حمید حسام است که داستان زندگی زنی به نام کونیکو یامامورا، یگانه مادر شهید ژاپنی در ایران را روایت میکند. این کتاب را سوره مهر به چاپ رسانده است. این کتاب به پنج زبان عربی، ترکی، روسی، پشتو و اردو ترجمه شده است.
درباره کتاب
در کتاب مهاجر سرزمین آفتاب، با زندگی خانم یامورا از کودکی تا میانسالی همراه میشویم. او نخست شرح میدهد که چگونه تحت تعالیم بودایی بزرگ شده و در ادامه چگونه با همسر مسلمانش آشنا شده و ازدواج کرده است. در انتها نیز داستان به دنیا آمدن و در نهایت، شهادت فرزند این بانو را خواهیم خواند.
کونیکو یامامورا که تا ۲۱ سالگی تحت آموزههای بودایی پرورش یافته بود، در این کتاب آشنایی خود با همسر مسلمانش را نقطه عطفی در زندگیاش عنوان میکند، نقطهای که همهچیز پس از آن دستخوش تغییر شده و او را وارد دنیای جدیدی از ارزشهای اسلامی کرده است. ثمره این زندگی نیز فرزند ۱۹ سالهاش بوده که در نهایت به شهادت میرسد. فرزند خانم یامورا جوان ۱۹ سالهای بود که هم پیش از انقلاب فعالیتهای زیادی داشت و هم در زمان جنگ تحمیلی با وجود سن بسیار کم، راهی جبههها شد و در نهایت در عملیات والفجر یک، در منطقه فکه به شهادت رسید.
نویسنده
حمید حسام، نویسنده کتابهای حوزه دفاع مقدس، متولد سال ۱۳۴۰ و اصالتا اهل شهر همدان است. حسام که در جوانی سابقه حضور در جبهههای مختلف را داشته، در آثار خود غالباً به روایت وقایع دوران جنگ میپردازد. از جمله کتابهای او میتوان به عناوینی همچون آب هرگز نمیمیرد و خداحافظ سالار اشاره کرد. مسعود امیرخانی از نویسندگان ایرانی است که همچون حمید حسام، بیشتر در حوزه دفاع مقدس فعالیت میکند. او تاکنون آثاری از جمله اندوه جنگ و دردسر را از خود بر جای گذاشته است.
تفریظ رهبر معظم انقلاب
متن تفریظ رهبر معظم انقلاب بر این کتاب به شرح زیر است:
بسم الله الرّحمن الرّحیم.سرگذشت پرماجرا و پرجاذبه این بانوی دلاور، که با قلم رسا و شیوای حمید حسام نگارش یافته است، جدّاً خواندنی و آموختنی است. من این بانوی گرامی و همسر بزرگوار او را سالها پیش در خانهشان زیارت کردم. خاطره آن دیدار در ذهن من ماندگار است. آن روز جلالت قدر این زن و شوهر با ایمان و با صداقت و با گذشت را مثل امروز که این کتاب را خواندهام، نمیشناختم؛ تنها گوهر درخشانِ شهید عزیزشان بود که مرا مجذوب میکرد. رحمت و برکت الهی شامل حال رفتگان و ماندگان این خانواده باد.اردیبهشت ۱۴۰۱[۱]
برشی از کتاب
پانویس
- ↑ تقریظ رهبر معظّم انقلاب بر کتاب مهاجر سرزمین آفتاب وبسایت دفتر حفظ و نشر آثار آیتالله العظمی خامنهای، تاریخ انتشار: ۱۴۰۱/۰۶/۰۹
پیوند به بیرون
- «مهاجر سرزمین آفتاب» یادگاری از تنها مادر شهید ژاپنی.
- تیزر کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» رونمایی شد.
- «مهاجر سرزمین آفتاب» به کتاب و زندگی رسید +فیلم.
- «مهاجر سرزمین آفتاب» به ژاپن برمی گردد.
- گفتوگو با نویسنده کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب».
- گفتگو با نویسنده کتاب مهاجر سرزمین آفتاب مادر شهیدی از سرزمینهای شرقی.
- تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب».
- مهاجر سرزمین آفتاب در گفتوگو با کونیکو یامامورا.
- در کتابخانه شهید باهنر بهار؛ کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» در شهرستان بهار نقد شد.
- توضیح نویسندگان «مهاجر سرزمین آفتاب» درباره چند اشکال تاریخی بر این کتاب