کارخانه اسلحه سازی داوود داله (کتاب)

از یاقوت
اطلاعات کتاب
نویسندهمحمدرضا شرفی
موضوعرمان نوجوان
زبانفارسی
تعداد صفحات۱۲۰
اطلاعات نشر
ناشرشهرستان ادب
تاریخ نشر۱۴۰۰
وبسایت ناشرhttps://shahrestanadab.com/
نسخه الکترونیکیدارد


کارخانهٔ اسلحه‌سازی داوود داله نوشتهٔ محمدرضا شرفی خبوشان است و انتشارات شهرستان ادب آن را منتشر کرده است.

این اثر که در ردهٔ رمان نوجوان قرار می‌گیرد داستان نوجوانی به اسم داوود داله را روایت می‌کند. زمان روایت‌های این رمان مربوط به دوران دفاع مقدس است. در واقع روایت کودکان و نوجوانانی است که فضای جنگ را در زندگی‌شان تجربه کرده‌اند.[۱]

دربارهٔ کتاب

کتاب «کارخانه‌ی اسلحه‌سازی داوود داله»، روایتی از کودکان و نوجوانانی است که فضای جنگ تحمیلی را در زندگی‌شان تجربه کرده‌اند. ماجرای این کتاب با پسر نوجوانی به نام داوود شروع می‌شود که عاشق ساختن داله تیرکمان است. داله به‌معنای دو شاخه‌ای به‌شکل ۷ است که برای تیرکمان سنگی مورد استفاده قرار می‌گیرد. شخصیت اصلی داستان به‌دلیل اینکه کارش جمع‌آوری داله تیرکمان سنگی است به داوود داله معروف است. هر بخش از این کتاب به نام یکی از داله‌هایی است که داوود ساخته است. یکی از داله‌ها به نام دختری است که محبوب داوود است و همراه خانواده‌اش به‌خاطر جنگ از ایران می‌روند.

در این کتاب از شیطنت‌ها، شیرین‌کاری‌ها و ترس‌های نوجوانان در فضای جنگ تحمیلی آگاه می‌شوید. شخصیت اصلی داستان با ماجراهایی روبه‌رو می‌شود که مجموعه‌ی این ماجراها، خواننده را متوجه رخداد بزرگ‌تری می‌کند. نویسنده در این رمان به‌طور ضمنی به فضای زندگی ایرانی در دهه‌ی شصت و ماجرای ساقط کردن هواپیمای ایرانی از سوی آمریکا در اواخر جنگ تحمیلی می‌پردازد.[۲]

دربارهٔ نویسنده

محمدرضا شرفی خَبوشان (زادۀ ۲۰ مهر ۱۳۵۷) شاعر و داستان‌نویس ایرانی است. وی در سال ۱۳۹۶ برای رمان بی‌کتابی برندهٔ جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در بخش ادبیات و نثر معاصر در دوره سی و پنجم شد.

مجموعه داستان «بالای سر آب‌ها» برنده کتاب سال دفاع مقدس و کتاب «موهای تو خانه ماهی هاست» برگزیده پنجمین جشنواره داستان انقلاب شد.

دبیر علمی ششمین دوره جایزه ادبی یوسف، داور بخش رمان و داستان بلند یازدهمین دوره جایزه ادبی جلال و دبیر علمی بخش داستان شانزدهمین جشنواره شعر و داستان «جوان سوره» بخشی از سوابق اجرایی خبوشان است.

برشی از کتاب

«آن روز گذشت ولی با آن گندی که زده بودم، شبش زود جایم را انداختم. کله‌ام را کردم زیر پتو و چشم‌هایم را بستم. نمی‌دانستم چه دعایی بکنم. دعا کنم که سوراخ دستکش به چشم بابا نیاید؟ مگر می‌شود؟ بالاخره موقع بندکشی درز کاشی‌ها می‌فهمد. یعنی موقعی‌که بابا دستش را می‌برد توی استامبولی می‌فهمد. وقتی مخلوط آب و سیمان سفید و پودر سنگ را به هم می‌زند که بمالد به کاشی‌ها، آب و سیمان از آن سوراخ به شست بابا می‌نشیند و می‌فهمد. اگر بابا بفهمد کار من بوده چنان می‌زند بیخ گوشم که من هم مثل خودش بگویم: «اوی بابام سوخت!» تکلیف دستش چه می‌شود؟ اگر بی‌خیال دستکش شود و قصد کند یک دستکش نو بخرد، باز لااقل بد نیست. نهایت یک چک می‌خورم و دستکش مال خودم می‌شود. یعنی بابا بی‌خیال دستکش می‌شود و بعداز چکی که به من می‌زند، پرتش می‌کند روی نخاله‌ها؟ یعنی تفنگ‌های بی‌لولهٔ من بالاخره قرار است شلیک کنند؟ اگر فقط چک گیرم بیاید چی؟ بابا به همین سادگی‌ها بی‌خیال یک‌چنین چیزی نمی‌شود. چیزی را که دور نمی‌ریزد هیچ، دورریز بقیه را هم جمع می‌کند. بالای پشت‌بام را پر کرده از اسباب‌واثاث به‌دردنخور صاحب‌کارها. مامان هم حریفش نمی‌شود.
- شده‌ای آشغال‌جمع‌کن مردم، مرد گنده؟ این سقف سنگین می‌شود، می‌ریزد روی سر من و بچه‌هات. فدای سرت می‌شویم.
- به ابزار کار من نگو آشغال!
- تیروتخته و بشکه‌ات بله. کرسی شکسته و سنگ توالت و نبشی و در و پنجره چی؟ لولهٔ چدنی و لاستیک ماشین و کانال کولر چی؟ اصلاً تو ماشینت کجا بود، لاستیک کهنهٔ ماشین گذاشتی آن بالا؟ هرچی صاحب‌کارهات می‌ریزند دور، تو باید جمع کنی روی سر ما؟
- همهٔ این‌ها به درد می‌خورد. یک روز اگر خواستم یک طبقه به این خراب‌شده اضافه کنم، دست پیش کی دراز کنم؟ همین الآن کلی قیمت این‌هاست.»[۳]


پانویس

  1. «معرفی کتاب کارخانه اسلحه سازی داوود داله». دریافت‌شده در ۲۰ مهر ۱۴۰۳.
  2. «معرفی کتاب کارخانه اسلحه سازی داوود داله اثر محمدرضا شرفی خبوشان». دریافت‌شده در ۲۰ مهر ۱۴۰۳.
  3. «معرفی کتاب کارخانه اسلحه سازی داوود داله». دریافت‌شده در ۲۰ مهر ۱۴۰۳.