قبل از ظهر سومین روز از مهرماه ۱۳۹۱ به محل کارم آمد. پیش از آن او را ندیده بودم و نمیشناختم. او نشست و قبل از خوردن چای، حرف دلش را زد: «دنبال کسی میگشتم خاطراتم را بنویسد؛ اما دلم میخواهد شما این کار را بکنید.»
علاقه، صراحت و سادگی او مرا بر آن داشت پاسخ مثبت به درخواستش بدهم. قرار گذاشتیم و در روزهای بعد او را بیشتر شناختم؛ کلام اله اکبرزاده چهارمین فرزند مرحوم کریم اکبرزاده، متولد هفتم اسفند ۱۳۴۵ در روستای نیار از توابع اردبیل. او در ۱۵ سالگی به جبهه رفته بود و حالا کارمند شهرداری و پدر سه دختر بود.
مصاحبههایم با او تا عصرِ آخرین روزهای زمستان آن سال ادامه یافت و اکبرزاده از خانواده، انقلاب، روزها و ماههای حضورش در جنگ تحمیلی حرف زد؛ آن گونه که نه سرما را حس کردیم و نه گذر زمان را.
اکبرزاده به سؤالهای لازم برای رسیدن به جزئیات و دقت بیشتر در صحت وقایع پاسخ داد و برای شکل گرفتن «سربازان نیار» ۷۷ ساعت حرف زد. حین مصاحبه نام همرزمان زادگاهش را یادداشت کردم و پس از تدوین اولیه، به سراغشان رفتم. از آنها بابت اطلاعاتی که در اختیارم گذاشتند، سپاسگزارم.
ساسان ناطق
خرداد ۱۳۹۵
سربازان نیار (کتاب)
![]() تصویر جلد کتاب | |
اطلاعات کتاب | |
---|---|
نویسنده | ساسان ناطق |
موضوع | دفاع مقدس |
زبان | فارسی |
تعداد صفحات | ۵۵۰ |
قطع | رقعی |
اطلاعات نشر | |
ناشر | سوره مهر |
تاریخ نشر | ۱۳۹۶ |
وبسایت ناشر | https://sooremehr.ir |
سربازان نیار نوشته ساسان ناطق است در این اثر که در ۱۵ فصل تدوین و گردآوری شده، خاطرات کلامالله اکبرزاده از سالهای دفاع مقدس و تلاش رزمندگان اردبیلی در هشت سال جنگ تحمیلی روایت شده است.
این کتاب توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
نویسنده
ساسان ناطق (زادهٔ ۳۰ آذر ۱۳۵۴ در تبریز) نویسنده ادبیات داستانی در حوزه دفاع مقدس است.
در رشته مدیریت دولتی تحصیل کرده و داستان نویسی را از سال ۱۳۷۴ شروع کرده است. ناطق با تک داستانهای موفق خود در جشنوارههای ادبیات داستانی بسیج، شعر و داستان جوان کشور، «شبهای شهریور» و «جایزه ادبی اصفهان» درخشید.
نامهرسان، سربازان نیار و تشنگان قلههای برفگیر جزو آثار شاخص ساسان ناطق هستند. وی درحالحاضر معاونت مرکز آفرینشهای ادبی سازمان تبلیغات اسلامی را بر عهده دارد.
معرفی کتاب
کلامالله اکبرزاده چهارمین فرزند مرحوم کریم اکبرزاده است، متولد هفتم اسفند ۱۳۴۵ در روستای نیار از توابع اردبیل. او در ۱۵ سالگی به جبهه رفته و کارمند شهرداری و پدر سه دختر است.
کتاب «سربازان نیار» حاصل ۷۷ ساعت مصاحبه این رزمنده درباره روزهای جنگ و عملیاتهای مختلف و تلاش و جانفشانیهای رزمندگان اردبیلی با ساسان ناطق است.
بخش پایانی کتاب نیز به ارائه تصاویری از راوی در هشت سال دفاع مقدس سوره مهر اختصاص یافته است.
گفتاورد
برشی از کتاب
به سنگر که رفتیم، لباس فرم سپاه را درآوردم و روی خط اتویش تا زدم. نمیخواستم زیاد بپوشم و خرابش کنم. دراز کشیدم. ناخودآگاه یاد مادرم افتادم. مادرم دو سال بعد از مرگ پدرم ازدواج میکند. عموها و عمهام از کار مادرم ناراحت میشوند و تصمیم میگیرند من و مرضیه به خانۀ عموعلی برویم و برادرم بایرام هم در خانۀ عمو حیدر بماند. برادر بزرگم رجب، برای بخت و اقبال بهتر و لقمهای نان بیشتر برای خانواده، مثل بعضی از جوانها راهی تهران شد؛ در یک آجیلفروشی کار میکرد و وقتی به خانه برمیگشت، با دست پر میآمد. عموعلی دامدار بود و عموحیدر، کشاورز.
شوهرِ مادرم مرد مؤمنی بود. به مادرم گفته بود هر وقت خواست به بچههایش سر بزند؛ ولی عموهایم روی خوش به مادرم نشان نمیدادند. هر روز بیتابی میکردم و بهانه مادرم را میگرفتم. دلم میخواست مرا در آغوش بگیرد، من دستم را روی سینهاش بگذارم و او با من حرف بزند. گاهی دور از چشم عمویم پیش مادرم میرفتم. با هم بازی میکردیم، نازم را میکشید و قربان صدقهام میرفت. مرضیه چهار سال از من بزرگتر بود و گاهی یواشکی تو گوشم میگفت: «اینجا که خونۀ خودمون نیست، شلوغ نکن.» اما دوری مادر برایم سخت بود. اینجور وقتها، مرضیه میگفت: «اگر آروم نباشی، دزد میآد میبردت!»
بزرگتر که شدم، جای خالی پدرم را بیشتر احساس کردم تا اینکه یک روز مادرم به حرف آمد.