احمد بابایی

از یاقوت

این نوشتار توسط گروه پژوهشگران یاقوت راستی آزمایی و تایید شده است.

احمد بابایی
شاعر
نام اصلیاحمد بابایی
زمینه فعالیتعضو هیئت داوران جشنواره سوگواره بر آستان اشک
ملیتایرانی
پیشهشاعر
غزل‌سرای آیینی
زبانفارسی
کتاب‌هازلالود
یک هیچ
بی هوا
آدرس اینستاگراماحمد بابایی

شعرخوانی احمد بابایی در حضور رهبر انقلاب اسلامی


احمد بابایی شاعر و غزل‌سرای آیینی اهل ایران است. عضویت در هیئت داوران جشنواره سوگواره «بر آستان اشک» از جمله فعالیت‌های اوست.

زندگی

احمد بابایی از نسل شاعران جوان آئینی است که در کنار نام‌هایی مثل محمد سهرابی، وحید قاسمی، احمد علوی، قاسم صرافان و محسن عرب‌خالقی در زمینه شعر مذهبی، خوش درخشیده‌اند.

وی از جمله شاعران ایرانی است که توانسته در محضر رهبر انقلاب اسلامی به شعرخوانی بپردازد. حضور در برنامه‌های مختلف صدا‌و‌سیمای جمهوری اسلامی ایران، از دیگر فعالیت‌های او به شمار می‌رود.

نماهنگ «قبله آخرالزمانی‌ها»، کتاب «زلالود»؛ شامل ۶۰ غزل آیینی، کتاب «یک هیچ»؛ یک ترکیب‌بند علوی در ۱۱۰ بند و کتاب «بی‌هوا»؛ یک ترکیب‌بند عاشورایی در ۷۲ بند از جمله آثار احمد بابایی است.

نمونه‌ای از شعر

تماشا می‌کنم از بین انگشتان بهشتش را
اذان سرمه می‌گویند در چشم شبستانش
صدای صبح می‌پیچید به صحن شبنمستانش
ز فرط تازگی زخم خدا را بی‌کفن دیدم
شنیدم با حصیر کهنه نتوان کرد پنهانش
تماشا می‌کنم از بین انگشتان بهشتش را
مبادا انگشتری را ساربان دزدد ز رضوانش
غرورش یک سروگردن ز شام و کوفه برتر بود
نخواهد دید چشم تیغ هم سر در گریبانش
نه تنها خون عشاقش به امر او چکد بر خاک
خبر دارم که بوده دشمنش هم تحت فرمانش
دلی که بشکند جای حسین است و به این معنا
خدا شب‌های جمعه می‌شود انگار مهمانش
عقیق از خون و در از اشک، مقتل جمعه بازار است
دم اصلی هیاهو بود و غارت گشت دکانش
ز بس در دست و دل‌بازی قیامت کرده در مقتل
برای غارت غفران طمع کرده است شیطانش
به کوفه حرف آخر را به دست حرمله دادند
که روشن کرده تکلیف گلو را تیر و پیکانش
چه حالی یابد آن بانوی سینه‌چاک یا حیدر
اگر مثله ببیند جسم صد چاک شهیدانش
سر هر کوچه‌ای نام شهیدی روضه می‌خواند
به لطف شاه ری کرب و بلا گردیده تهرانش
اگر با کدخدای جاهلیّت تیغ در تیغیم
اگر هرگز نمی‌ترسیم از کابوس و هذیانش
خدا مستغنی از هر کدخدایی کرده آقا را
نبیند نیزۀ تهدید غربی‌ها هراسانش
بگو با کدخدا فرماندۀ ما اهل عاشوراست
بگو هرگز نخواهد رفت ایران تحت فرمانش
بگو فرماندۀ ما رنگی از خون خدا دارد
نخواهد داد دست بیعتی بر آل مروانش
چه باک از کدخدا وقتی خدا با کربلایی‌هاست
نشد روح خدا محبوس در بند جمارانش
رها از قید و بند مرزها پیچیده در عالم
اگر باور نداری از یمن بین تا به لبنانش
حرم کی بی‌مدافع مانده یارب غیر عاشورا
خدا برکت دهد بر غیرت مردان افغانش


گفتاورد

مرحوم منزوی اردبیلی، انور اردبیلی، مرحوم یحیوی اردبیلی، مرحوم سعدی زمان تبریز، استاد کلامی و شاعران بزرگ روزگار مثل استاد سازگار، استاد انسانی هم در شاعر شدن ما بی تاثیر نبودند. در خانه ما بارها نام این افراد شنیده و شعرهایشان خوانده می‌شد. رفته رفته این تعلق خاطر در من به وجود آمد که اشعار این بزرگان را حفظ کنم. مانوس بودن با این شاعران ذهن آدم را تربیت می‌کند. اغلب دوستان شاعر ما هم قصه شان از خانواده شروع شده؛ خانواده‌ای که اهل روضه و گریه و اشک برای سیدالشهدا بوده‌اند.
حس درونی و نگاه من نسبت به شعر آیینی تا به امروز و روزگاری که ما در آن نفس می‌کشیم، راهبردی است. ماجرا این است که من آینده داستان را می‌بینم؛ اتفاقی که از چهل سال گذشته تا امروز افتاده و آنچه که امروز در دستان ماست، نشان دهنده اتفاقات بسیار روشنی در آینده است. اما اگر شعر آیینی امروز را بخواهم با ده سال قبل بسنجم، باید بگویم که وضعیت شعر آیینی ما نسبت به ده سال گذشته افت کرده است. البته می‌توانیم بگوییم از نظر کمی رشد داشته و از نظر کیفی افت کرده است؛ اما اگر بخواهیم از سیر صعودی شعر آیینی امروز نسبت به ۴۰٬۳۰ یا ۲۰ سال پیش بگوییم، خوشبختانه پیشرفت خوبی داشته‌ایم. امروز از جوانانی که دوسال از شعر گفتنشان نمی‌گذرد، شعرهای بسیار خوبی به نسبت سن شاعری و سن تقویمی آن‌ها می‌شنویم.
حاج وحید اگر بخواهیم جدی این موضوع را حلاجی کنیم، باید یک داده کاوی کنیم و ببینیم چه اتفاقی افتاده است. ما تقریباً هم سن و سال هستیم و خوب درک می‌کنیم که از چه شرایطی گذر کردیم تا شعر آیینی در جامعه ادبی و مخاطب معمولی موضوع بشود. ما دوره‌های زیادی را گذراندیم و همانطور که اشاره کردید، هیچ پشتوانه حاکمیتی و دولتی نداشتیم. تنها کسی که دائما به ما کمک کرده یک نفر بیشتر نیست و همه می‌دانند که چه کسی است و همه ما هم می‌دانیم که شرمنده چه کسی هستیم که دست ولایی‌اش تا به امروز بر سر ما بوده است؛ اما آنچه که بر سر ما آمده این است که اکثراً دوستان دست از سر ما برداشته اند. ما بدون هیچ حمایت دولتی، در دهه هشتاد اتفاقی برای شعرهای آیینی افتاد، که ارزشمندی و مطلوبیت آن برای جامعه معلوم می‌شود؛ ولی از آن موقع که شعر آیینی صاحب پیدا می‌کند، انگار که بی صاحب می‌شود. شاعران امیدوار می‌شوند که عده ای هستند و آنها را حمایت می‌کنند اما ...
ماجرا همین است، ای کاش بودجه نداشت؛ آن موقع که بودجه نداشت، منِ شاعر با اتکا به خود و دارایی‌های معرفتی و با چارچوب‌های اندیشه خودم جلو می‌رفتم و دغدغه‌های خود را مد نظر قرار می‌دادم و شعر می‌گفتم؛ اما امروز جشنواره‌ها، موسسات، انجمن‌های مختلف با ردیف بودجه‌های عجیب و غریب وجود دارد که همه آن را جمع کنیم، می‌بینیم بودجه هنگفتی دارند، اما نتیجه چه شده است؟! من امروز گریبان شاعر را نمی‌گیرم. در جلسه‌ای بودیم که فکر می‌کنم حضرتعالی هم بودید؛ آقایی که مسئول هست و ردیف بودجه دارد، حرف می‌زد و به عبارتی یقه من و شما را می‌گرفت که چه کار کرده‌اید؟
جالب هم هست که این بودجه‌ها از کجا تامین می‌شود؛ از همان شخصی که سال‌ها دست ولایتش بر سر ماست. برای همین من هم در آن جلسه عرض کردم که من باید گریبان شما را بگیرم که بیا به من شاعر توضیح بده. شما که ردیف بودجه داری، باید توضیح بدهی که چه کرده‌ای با این بودجه! امروز اگر افتی در شعر آیینی هست، حاصل این حرکات است.
امروز اگر از سرعت رشد فوق‌العاده‌ای که در دهه هشتاد در حوزه شعر آیینی داشتیم کاسته شده، من گریبان نهادهای دولتی و موسسات عجیب و غریبی که بی ربط و ذیربط گردنه‌های شعر را گرفتند، می‌گیرم. با شعر چه کرده‌اید که شاعران امروز انگیزه ندارند؛ شاعران فحلی که دهه هشتاد را به سرانجام رساندند و شعر آیینی را رشد دادند. امروز انگیزه شان مثل گذشته نیست. بله، قبول دارم که سن و سال هم تاثیر دارد، اما واقعیت قضیه این است که افرادی این انگیزه‌ها را از بین بردند. این چه سیاست زدگی است که به هرجا می‌خورد، مفلوک می‌کند. وقتی اندیشه‌های کوتاه و کسانی که صاحب هیچ قدرت فرزانگی و خلاقیت نیستند و هنر نشناس به تمام معنا هستند، گردنه گیر مبادی شعری بشوند، حاصل و نتیجه همین وضع می‌شود.
امام خمینی (ره) از کسانی که دین خودساخته‌شان را به خورد ملت می‌دادند، می‌نالید ما نمی‌توانیم منشور روحانیت حضرت امام را فراموش کنیم. منشور روحانیت مربوط به سه یا چهار ماه قبل از رحلت حضرت امام است؛ ایشان ما را بلند و عزیز کرد و هیچوقت از یادمان نخواهد رفت. امام می‌نالید و دائما گریه می‌کرد که خون دل خوردم از این گندم‌نمایان جوفروش؛ کسانی که ادعای مذهب دارند و از مذهب چیزی نمی‌دانند؛ کسانی که تصورات و موهومات خودشان را به جای دین اشاعه می‌دهند و دین خودساخته و خودخواسته خود را به خورد ملت می‌دهند. امام در آخرین لحظات عمرش از این افراد و جریانات می‌نالید و گریه می‌کرد. این جریان خیلی جریان خطرناک و خزنده و آرامی است.
رسماً امام در منشور روحانیت این را می‌نویسند که آنقدر که من خون دل از این‌ها خوردم، از ساواک نخوردم. دین ما یک مکتب پیچیده است؛ آدم‌های ساده اصولا نمی‌توانند این پیچیدگی‌ها را درک کنند؛ به سهم خودشان و مقداری ساده اندیشانه از این دین را برمی‌دارند و بر مبنای همان قضاوت و حکم می‌کنند. این آدم‌ها خطرناک هستند و اگر بر مسند امور هم بنشینند، خطرشان صدها برابر می‌شود. این انحرافی که عرض می‌کنم تا به امروز بوده است.
شاعر شیعی مسئول است؛ او در برابر هرگونه ظلمی که در جامعه می‌شود، مسئولیت دارد. بزرگترین ظلم هم ظلم به مکتب است. غالبا آدم‌های ساده انگار و سهل اندیش و عافیت طلب، از دین به حداقلی‌ترین موارد رضایت می‌دهند. این‌ها در مقابل هیچ ظلمی حاضر به فریاد زدن نیستند. در حالی که، تنها جایی که قرآن می‌گوید شما باید فریاد بزنید، جایی است که ظلم شده باشد. یکی از بزرگترین ظلم‌هایی که در روزگار ما شد، ظلمی بود که به مردم مظلوم شامات و عراق شد. آن قدر این مظلومیت آشکار و شفاف است که کتمان کردنش به این سادگی‌ها از کسی برنمی‌آید؛ مگر اینکه انحراف عمیقی در کار باشد.
در قرآن داریم که «وَالَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا» هر کسی اهل جهاد شد، هدایت می‌شود؛ پس هدایت بعد از جهاد است. آن‌هایی که اهل جهاد نباشند، اهل هدایت نیستند. کسانی که می‌خواهند این جهاد را از دین بردارند و برای اینکه این دین پرچمش همیشه بالا باشد تلاش نکنند، غالبا گریبان کسانی را می‌گیرند که این پرچم را به دست دارند؛ خون دل می‌خورند؛ خونشان را فدای اسلام می‌کنند و به پای این مکتب می‌ریزند. از اولیای خدا می‌پرسند مهمترین حربه شیطان برای اینکه یک مومن را متزلزل بکند، چیست؟ می‌فرمایند: مهمترین حربه شیطان استهزاست. این دقیقا شیوه‌ای است که همین جریانات منحرف فکری به کار می‌برند؛ مهمترین حربه آن‌ها استهزاست.
شیعه انگلیسی همان قومی هستند که برای اینکه دچار شبهه و انکار و تردیدند، به حداقلی‌ترین وجوه دین دست می‌یازند و به راحتی به جبهه سلطه سواری می‌دهند؛ ما با این جبهه خیلی درگیری‌ها خواهیم داشت. این قصه ادامه دارد و به نظرم هر روز پیچیده‌تر خواهد شد. روایت داریم از امام صادق که ما هرچه به دولت آخرالزمانی حضرت موعود نزدیک می‌شویم، الزام تقیه شدیدتر می‌شود. تقیه دقیقاً نقطه مقابل اتفاقی است که شیعه انگلیسی آن را رقم می‌زند. هدف دشمن این است که شیعه را بی سلاح کند. سپر شیعیان امیر المومنین تقیه است، دشمن می‌خواهد این تقیه را از دست آن‌ها بگیرد و یک اسلحه کندی دستشان بدهد به نام برپا کردن شعائر و یا هر گونه مطلب اختلاف برانگیز دیگر.
این سوال یک سوال حیاتی است که اگر بخواهیم درباره اش حرف بزنیم، انگار زخم کهنه سر باز می‌کند. از شیعه انگلیسی حرف زدیم، از یک جریانات انحرافی حرف زدیم، از نفوذ حرف می‌زنیم؛ دغدغه پنج ساله‌ای که حضرت آقا آن را فریاد و از ماهیت نفوذ حرف می‌زنند. همه می‌دانیم چه مشکلاتی در کشور هست؛ چه در بعد فرهنگی، چه اقتصادی، چه سیاسی و ... حتی کسی که کمترین بهره هوشی را دارد، خیلی از دردها را می‌داند و خیلی از راه‌های علاج را هم می‌داند، پس چرا مشکل حل و کاری انجام نمی‌شود؟ پنج کتاب احمد بابایی چاپ نشده است؛ من که در این فضا فحش خوردم و آزار و اذیت دیدم! البته هیچکدام از این‌ها نه تنها من و امثال من را خسته نمی‌کند؛ بلکه چاقوی ما را تیزتر هم می‌کند، ما برای همین آمدیم.
این دوره، دوره هزینه آبرو دادن است و بعد هزینه اقتصادی دادن. اینکه به واسطه انقلابی بودن، باید از نان و آب و غذا بیفتی و خیلی از مطامع دنیایی بر شما حرام بشود. این جریانی که اسمش را می‌گذارید شیعه گری، شیعه انگلیسی، حجتیه گری یا هر اسم دیگری، رسماً بر ضد شعارهای اصلی مکتب امام خمینی به اسم انقلابی بودن حرف می‌زند. این جریان آن طرف میدان است و من و شمایی که هنرمند و شاعریم و قرار بود برای مکتب شیعه شهید بشویم و نشدیم، آبرویمان را گذاشتیم. شعر می‌گوییم و امروز شعر ابزار نوکری ما برای سیدالشهدا و این خط سرخ محمد و آل محمد به تعبیر امام راحل است.
ببینیم که چه کسانی به اسم انقلابی بودن ماهیت طرز تفکر امام را دستشان گرفتند و به شدت انحرافی با آن برخورد می‌کنند؟! در ممیزی‌ها فاجعه‌هایی رخ می‌دهد. در این کشور کتابی چاپ می‌شود که ذاتاً ماهیت اروتیک دارد و به چاپ چندم هم می‌رسد! تبلیغ هم برای آن می‌شود. خیلی از این کتاب‌ها را کتابخانه‌های رسمی کشور و دولتی می‌خرند و تازه برایشان جلسه رونمایی هم برگزار می‌کنند! اما به شاعر عادی و انقلابی و مکتبی و شیعی که می‌رسند، سخت‌گیری‌هایی می‌بینیم که این سخت‌گیری‌ها طبیعی نیست.
من با یک خبرگزاری مصاحبه می‌کردم؛ نگران بودند و فکر می‌کردند که این حرف‌ها، حرف‌های ضد انقلابی است؛ اما من نهایت حرف‌های انقلابی را می‌گفتم. من دارم از یک نفوذ به شما خبر می‌دهم. بیایید فاش کنیم و آبروی آن‌ها را ببریم تا در معرض خطر باشند. شاعری هفت سال پیش در محضر حضرت آقا شعری بسیار زیبا برای شهدا خواند؛ شعری که خیلی زیباست. به طوری که اگر بخواهیم ده شعری که مردم در سال‌های اخیر پسندیدند معرفی کنیم، شعر این بنده خدا در بین آنهاست. این آقا امروز کنار گذاشته شده؛ دلش خراش خورده و تمایل ندارد به سمت ما نگاه کند، در حالی که فطرت بسیار سالمی هم دارد. همین الان هم در حال کار کردن و شعر گفتن است، اما دیگر عرضه نمی‌کند. این اتفاقات حاصل تفکرات نفوذی کیست؟
در جامعه‌ای که هزار هزار میلیارد اختلاس شده و به تعبیر آقای مدیری دیگر سرّ شدیم، آیا کسی باید بازداشت شود که شاعر است و قلم دستش است و با مظلومیت در فضای آیینی شعر می‌گوید؟! جالب است سازمانی که بودجه دولتی می‌گیرد، کسی را که در فضای غیر آیینی و ضد مذهب در این مملکت شعر می‌گوید، دعوت می‌کند و سفارش کار به او می‌دهد! امروز می‌بینیم که شعری می‌گویند و می‌خوانند برای شهدا که اصلاً یک ژانر جدید است.
ببینید حساب دو دوتا چهارتاست؛ دشمن تحلیل و بررسی می‌کند. جامعه ما را جامعه‌ای شناخته که چهل سال هرکاری کرد، قداست شهید برایش از بین نرفت. اما آن‌ها خود را به روزرسانی کردند و حالا از ابزارها و راه‌های جدید استفاده می‌کنند. این زنگ خطر است که آهنگی توسط خواننده‌ای معلوم الحال خوانده می‌شود و می‌گوید دیگر به شهید فحش ندهید، برعکس بیایید و از شهید علیه جمهوری اسلامی استفاده کنید. شاعر این شعر را پیدا کنید که کیست و ببینید که پیش از این و در همین چند سال گذشته، با کجاها قرار داد بسته بود. سیصد و خرده‌ای مصراع از یک کتاب من را حذف کردند! چه کنم آقا وحید کتابم را چاپ نمی‌کنند؟ دلم بشکند؟ چه کار کنم؟ من هنرمندم و احتمالاً روح لطیفی هم باید داشته باشم؛ اما ما زمختیم در این طور چیزها.
آسیب‌شناس‌هایی که خودشان آسیب ماجرا هستند؛ یک مشت مدیران، یک مشت آسیب شناسان، یه مشت منتقدان، هنرمندانی که گلخانه‌ای هستند، سطحی اند، قلابی اند، انقلابی‌های سطحی، انقلابی‌ها فتوشاپی، انقلابی‌های کپی پیست شده؛ واقعاً تعجب می‌کنم. من شعری سروده‌ام که «سینه سنی و شیعه سپر شیر خداست» و تا دلتان بخواهد از این شعرها گفتم؛ آن وقت من و امثال من را متهم به چیزهای عجیب و غریب می‌کنند. فحش هم می‌خوریم و از این طرف جلوی انتشار کتاب «ای صاحب قبر بی نشانه» را می‌گیرند به این بهانه که به وحدت شیعه و سنی لطمه می‌زند. چه باید گفت؟ باید گریه کرد؛ این خودش یک روضه است؛ روضه مدرن است.
من این انتقاد را از خیلی از مداح‌های بزرگ شنیدم؛ نمی‌گویم که فراگیر است، ولی گاهی می‌بینیم که جلساتی با محتوای کم مایه ارائه می‌شود و آن‌ها بلافاصله توپ را در زمین شاعران می‌اندازند و می‌گویند شاعرانی که مطرح و شناخته شده هستند، ورود نمی‌کنند که کار خوب بگویند و ما بتوانیم در مجالس و هیئات مذهبی بخوانیم.
من خود را عرض می‌کنم و از بقیه اطلاع ندارم. من احساس کردم که شعر سبکی گفتن به شعر کلاسیک لطمه می‌زند؛ این برای کسانی که حرفه‌ای کار می‌کنند، ملموس است. من هم بر مبنای اندرز بزرگان تمرکز خودم را در این سال‌های اخیر بر شعر کلاسیک گذاشتم. تا چند سال پیش من شعر سبکی (نوحه) برای مداحان مختلفی چون آقای پناهی، حاج حسن خلج و ... می‌گفتم؛ حتی سعی من این بود که مثلا اگر برای حاج حسن خلج شعر می‌نویسم، فرهنگ حاج خلج در آن باشد و آن شعر با صدای ایشان بخواند.
به هر حال باید حواسم می‌بود که سبک خواندن و مخاطب مداحان با یکدیگر متفاوت است. ولی به جایی رسیدم که دیدم انگار بین آنالوگ و دیجیتال گیر کردم. باید تصمیم می‌گرفتم و در نهایت حدود پنج شش سال پیش، یکی از سخت‌ترین تصمیمات زندگی ام را گرفتم. دلیل دیگر برای رهایی و فاصله گرفتن از شعر سبکی و نوحه، گذران زندگی بود. آن‌هایی که این حرف را می‌شنوند باید خجالت بکشند. در آن روزگار که من رسماً داشتم کار سبکی می‌کردم، گذران زندگی بسیار سخت بود. من می‌خواهم کار ارائه بدهم؛ در قاموس ما نیست که بخواهیم غیر از در خانه حضرت زهرا (س) دریوزگی بکنیم، اما زندگی ما هم باید بگذرد.
خیلی خوب است که مردم این‌ها را بدانند؛ بدانند که من برای سرودن یک نوحه چقدر باید زمان صرف کنم و برای اینکه این نوحه ساخته بشود، چقدر باید مطالعه کنم؛ برای اینکه ملودی سالم ساخته شود، چه کار باید بکنم. یک شاعر و هنرمند، اصولا زندگی عادی اش با زندگی مردم متفاوت است. گاهی اوقات من شاعر که شما فکر می‌کنید اینقدر راحت ابیات را به هم می‌چسبانم، اگر بخواهم بروم به یک شرکت یا اداره، زبانم لکنت می‌گیرد. اصلا کار دنیا را بلد نیستم. این خوان کرم اهل بیت (ع) چگونه بود که شاعران را نگه می‌داشت و امروز متولیان چگونه با شاعران برخورد می‌کنند. نهادهایی که مسئولیت و ردیف بودجه دارند، چه کرده‌اند؟ بنده اگر دست از این کار (شعرسرایی نوحه) کشیدم، به این دلیل بود که زن و بچه من هم باید زندگی می‌داشتند، نه؟ من از آقایان منبری و حوزه می‌پرسم که آیا در حوزه تبلیغ توفیق شاعران کمتر از واعظان است؟
احمد بابایی:بله، خب شما مسئولیتی حس نمی‌کنید در قبال شاعران؟ برخی می‌گویند که از کجا پول درآوردی که کجا خرج بکنی! من می‌گویم نیازی نیست که بگویی از کجا آوردی؛ شما بگو از کجا خرج کردی، تا من بگویم از کجا درآوردی. تعبیر کلام حضرت آقا این بود که شعر ثروت ملی است. مسئولان فرهنگی ما نمی‌دانم چقدر کتاب‌های ما را می‌خوانند. گاهی اوقات آقا وحید، مردم خیلی زیاد ما را دیدند و کتاب ما را خواندند؛ برخی من را می‌شناسند و در خیابان که می‌روم احترام‌های عجیب و غریب از آن‌ها می‌بینم که همه صدقه سر اهل بیت (ع) است. ولی مسئول فرهنگی مرتبط من را نمی‌شناسد؛ در حالی که اهل رسانه است و مسئولیت هنری هم دارد. نه فقط من که وحید قاسمی را هم نمی‌شناسد؛ حتی شناختی از حمیدرضا برقعی شاعر شهیر آیینی هم ندارد! [۱]

زندگی در خانواده‌ای با سابقه مدید خدمت‌گذاری آل‌الله(ع)، شکر خدا، مسیر دلخواهی پیش روی حقیر گشود. پدر بزرگوارم «حاج سیروس بابایی»، هم ذاکر خوشنامی برای اهل‌بیت(ع) بود و هم خادم قرآن و ارتباطاتِ علی الدوام ایشان با ذاکران و شاعران، بذر علاقه به شعر و مدح و مرثیه را در دل و جانم کاشت. هنوز یاد مواجهه کودکانه‌ام با شاعرانی چون مرحوم منزوی، مرحوم انور و مرحوم معنوی و … را در خاطر دارم.
طریق آشنایی ام با بزرگان شعر آئینی به واسطه نفس پدر بود. به راهنمایی ایشان، اولین اشعاری که در حافظه‌ام نقش می‌بست اشعار استادان سازگار، انسانی، حسان، نادعلی کربلایی و مرحوم علامه و دیگران بود. حضور در محضر استاد بزرگوار شیخ رضا جعفری، نعمت ارزشمندی بود که به فضل ایشان، شعر برایم جدی شد. قطعاً مصاحبت و مجالست با ایشان، نعمتی واجب‌الشکر است.


پانویس

  1. «احمد بابایی: آن‌ها که اهل جهاد نباشند، اهل هدایت نیستند». ۱۳ شهریور ۱۳۹۸. دریافت‌شده در ۱۴ آذر ۱۴۰۳.

پیوند به بیرون