قوش (کتاب)

از یاقوت
قوش (کتاب)
تصویر جلد کتاب
تصویر جلد کتاب
اطلاعات کتاب
نویسندهساسان ناطق
موضوعدفاع مقدس
سبکداستان کودک و نوجوان
زبانفارسی
تعداد صفحات۱۳۲
قطعرقعی
اطلاعات نشر
ناشرانتشارات شهرستان ادب
تاریخ نشر۱۳۹۵
وبسایت ناشرhttps://shahrestanadab.com


قوش اثر ساسان ناطق، رمانی است با محوریت دفاع مقدس و جنگ هشت‌ ساله ایران و عراق که از سوی انتشارات شهرستان ادب برای گروه سنی کودک و نوجوان منتشر شده است.

نویسنده

ساسان ناطق (زادهٔ ۳۰ آذر ۱۳۵۴ در تبریز) نویسنده ادبیات داستانی در حوزه دفاع مقدس است.

در رشته مدیریت دولتی تحصیل کرده و داستان نویسی را از سال ۱۳۷۴ شروع کرده است. ناطق با تک داستان‌های موفق خود در جشنواره‌های ادبیات داستانی بسیج، شعر و داستان جوان کشور، «شبهای شهریور» و «جایزه ادبی اصفهان» درخشید.

نامه‌رسان، سربازان نیار و تشنگان قله‌های برفگیر جزو آثار شاخص ساسان ناطق هستند. وی درحال‌حاضر معاونت مرکز آفرینش‌های ادبی سازمان تبلیغات اسلامی را بر عهده دارد.

معرفی کتاب

«قوش» رمانی ۱۳۲ صفحه‌ای است که طی هفت فصل به‌هم پیوسته با عنوان‌های سرباز روی پشت‌بام، پای درخت کنار، هلال ماه روی خانه ننه صالح، عقاب در غار، بغض فاضل، شرط‌بندی بزرگ و وقتی پرنده پرواز کند، سرگذشت چند تن از نوجوانان روستایی مرزی را در زمان حضور عراقی‌ها و تصرف منطقه توسط آن‌ها روایت کرده است.

برشی از کتاب

از کنار مدرسه رد می‌شدند، پیچیده در گرد و خاکی شیری‌رنگ، همراه با بع‌بع گوسفندان، هاف‌هاف دم‌سیاه و زنگ زنگولۀ بز شاخدار.‌ پیرمرد جلوجلو می‌رفت.‌ دست پشت کمر زده بود و شاخۀ سبزی دستش بود.‌ گاهی برمی‌گشت و بز و گلّه را از نظر می‌گذراند.‌ بزِ زنگوله به گردن، با آن شاخ حلقه‌شده‌اش، پشت سر پیرمرد می‌رفت.‌ برای لحظه‌ای از گلّه عقب می‌افتاد، گردن می‌کشید این طرف و آن طرف را نگاه می‌کرد.‌ می‌دوید خودش را به پیرمرد می‌رساند و دهان می‌انداخت سمت برگ‌های سبز شاخۀ درخت.‌ ابراهیم هی‌کنان و سوت‌زنان از عقب گلّه می‌آمد، با دم‌سیاه که چپ و راست می‌رفت و نمی‌گذاشت بزهای چموش از گلّه جدا شوند.‌ ابراهیم برگشت و عکس بزرگ صدّام را بالای در مدرسه نگاه کرد.‌ صدّام پالتوی سیاهی به تن داشت.‌ کلاه شاپو سرش بود و با دست راست، تفنگی را بالا برده بود.‌ مطلک و جسّام از مقر بیرون زدند، از بلندی سرازیر شدند،‌ دویدند و چنگ انداختند گوسفند نذری را گرفتند.‌ دم‌سیاه با دیدن آن‌ها پارس کرد.‌ پیرمرد با تعجّب به آن دو زل زد.‌ بز شاخدار گردن کج کرد.‌ دهانش می‌جنبید.‌..