محمدرضا شجریان

از یاقوت
محمدرضا شجریان
زمینه فعالیتخواننده موسیقی سنتی
ملیتایرانی
تاریخ تولد۱ مهر ۱۳۱۹ ‏(۸۴ سال)
تاریخ درگذشت۱۷ مهرماه ۱۳۹۹


محمدرضا شجریان (۱۳۱۹-۱۳۹۹) موسیقی‌دان و خوانندهٔ سنتی اهل ایران بود. محمدرضا شجریان پدر همایون شجریان خواننده، آهنگساز و نوازندهٔ موسیقی سنتی ایرانی است.

محمدرضا شجریان از کودکی زیر نظر پدرش به تلاوت قرآن پرداخت. در سال ۱۳۳۶ وارد دانشسرای مقدماتی مشهد شد و با معلم موسیقی به نام جوان آشنا گردید. علاقه‌مندی به آواز باعث شد تا در سال ۱۳۳۸ برای رادیو خراسان اجرا کند. یک سال بعد دیپلم دانش‌سرای عالی را گرفت و به استخدام آموزش و پرورش درآمد. تا سال ۱۳۵۰ به‌دلیل خواسته پدرش از نام مستعار «سیاوش بیدگانی» در رادیو فعالیت می‌کرد، ولی بعد از آن از نام اصلی‌اش استفاده کرد.

شجریان در سال ۱۳۴۶ به تهران منتقل شد و با استاد احمد عبادی آشنا شد و فعالیت‌های موسیقی‌اش را در رادیو ایران آغاز کرد. شجریان همچنین در سال ۱۳۴۹ همکاری خود را با تلویزیون ملی ایران شروع کرد و در سال ۱۳۵۴ به اجرای کنسرت‌های خارجی پرداخت. از سال ۱۳۶۸ به همراه گروه پیرنیاکان و عندلیبی در آمریکا و اروپا کنسرت‌هایی برگزار کرد. شجریان همچنین در اردیبهشت ۱۳۹۰ برخی از سازهای ابداعی خود را نظیر صراحی، شهر آشوب، ساغر، کرشمه، سبو و دیگر سازها در نمایشگاهی در تهران معرفی کرد. در پی حوادث سال ۸۸، او با نامه‌ای به ضرغامی رئیس صداوسیما پخش برخی آثارش را غیر شرعی اعلام کرد. این اقدام منجر به ممنوعیت پخش دعای «ربنا» از صداوسیما و جلوگیری از اجرای کنسرت‌های او در ایران شد.

محمدرضا شجریان در طول زندگی هنری خود جوایز متعددی از جمله جایزه پیکاسو و دیپلم افتخار یونسکو در سال ۱۳۷۸، و جایزه ویژه بنیاد آقاخان در سال ۱۳۹۸. دریافت کرد،

شجریان که تا سال ۱۳۹۳ به برگزاری کنسرت‌ها ادامه می‌داد، در سال ۱۳۹۴ به‌دلیل مشکلات ریوی بستری شد و در سال ۱۳۹۵ خبر از ابتلا به بیماری سرطان منتشر شد. وی در ۱۷ مهر ۱۳۹۹ در بیمارستان جم تهران درگذشت و در کنار آرامگاه فردوسی در طوس به خاک سپرده شد.

محمدرضا شجریان، اسطوره موسیقی ایران، الهام‌بخش خلق آثار متعددی در قالب کتاب و مستند شده است. از کتاب‌های برجسته درباره او می‌توان «راز مانا» و «لطیفه نهانی» را نام برد. مستندهایی چون «شجریان، پژواک روزگار» و «همسفر با مرغ سحر» نیز به زندگی و هنر او پرداخته‌اند.

زندگی‌نامه و فعالیت تخصصی

Song Image
تصنیف «سپیده» یا «سرای امید»

تصنیف «سپیده» یا «سرای امید» در روزهای نخست انقلاب سال ۱۳۵۷ با شعری از هوشنگ ابتهاج به آهنگسازی زنده‌یاد لطفی و‌‎ ‎‌صدای محمدرضا شجریان تولید و منتشر شد.

0:00 0:00


تولد و دوران کودکی: محمدرضا شجریان، اول مهرماه ۱۳۱۹ در مشهد به دنیا آمد. او در ۵ سالگی به آوازخوانی علاقه نشان داد و در ۱۵ بهمن ۱۳۲۶ وارد کلاس اول شد. از سال بعد، تلاوت قرآن را نزد پدرش آغاز کرد و در ۹ سالگی این هنر را به‌طور جدی فراگرفت. شجریان در ۱۰ سالگی تلاوت قرآن را در اجتماعات سیاسی آن دوران ادامه داد.

Song Image
از خون جوانان وطن

0:00 0:00


نخستین فعالیت‌ها در عرصه هنر و تحصیل: صدای محمدرضا شجریان در سال ۱۳۳۱، برای اولین بار از رادیو خراسان پخش شد. او در سال ۱۳۳۲ عنوان شاگرد ممتاز را به دست آورد و در دبیرستان شاه‌رضا به تحصیل پرداخت. همزمان با تحصیل، در مسابقات فوتبال دبیرستان‌های مشهد شرکت کرد و در سال ۱۳۳۴ به تیم دانش‌آموزی استان پیوست. در سال ۱۳۳۶ وارد دانشسرای مقدماتی مشهد شد و در همین دوران با معلم موسیقی به نام جوان آشنا شد. در ۱۳۳۸ شجریان آوازهای بدون ساز و تلاوت قرآن را در رادیو خراسان اجرا کرد.

آغاز تدریس و فعالیت‌های هنری: شجریان در سال ۱۳۳۹ دیپلم دانشسرای عالی را گرفت و به استخدام آموزش‌وپرورش درآمد. او در دبستان خواجه نظام‌الملک تدریس را آغاز کرد و همزمان با آموختن سنتور، تحقیق درباره صدای بهتر این ساز را دنبال کرد. او در سال ۱۳۴۰ با فرخنده گل‌افشان ازدواج کرد و در مرداد همان سال جشن عروسی برگزار شد. زندگی مشترک آن‌ها ۳۰ سال ادامه داشت و حاصل این ازدواج سه دختر (راحله، افسانه، مژگان) و یک پسر (همایون) بود.

انتقال به تهران و همکاری با هنرمندان برجسته: در سال ۱۳۴۶ شجریان به تهران منتقل شد و با استاد احمد عبادی، نوازنده برجسته سه‌تار، آشنا شد. او همچنین به کلاس‌های آواز استاد اسماعیل مهرتاش و انجمن خوشنویسان رفت. اولین برنامه او در رادیو ایران با عنوان «برگ سبز شماره ۲۱۶» پخش شد.

دوره تحول هنری و آشنایی با بزرگان موسیقی: سال ۱۳۵۰ آغاز به همکاری شجریان با هنرمندان برجسته بود. او با استاد فرامرز پایور به یادگیری ردیف‌های آوازی پرداخت و با هوشنگ ابتهاج (سایه) آشنا شد. در سال ۱۳۵۱ آموزش سبک طاهرزاده را نزد استاد نورعلی‌خان برومند آغاز کرد و همکاری‌های خود را با برنامه‌های رادیویی توسعه داد.

تأسیس مرکز حفظ و اشاعه موسیقی و همکاری‌های جهانی: در سال ۱۳۵۲ شجریان به‌همراه محمدرضا لطفی، ناصر فرهنگ‌فر و دیگر هنرمندان، مرکز حفظ و اشاعه موسیقی را تأسیس کرد. در همین دوران، اجراهای برجسته‌ای مانند راست‌پنج‌گاه را در جشن هنر شیراز ارائه داد.

سال‌های اوج و همکاری با گروه‌های بزرگ موسیقی: شجریان در دهه ۱۳۶۰ همکاری گسترده‌ای با پرویز مشکاتیان آغاز کرد که حاصل آن آلبوم‌هایی مانند «ماهور»، «بیداد» و «نوا» بود. او همچنین با گروه عارف کنسرت‌های متعددی در خارج از ایران برگزار کرد.

افتخارات و آثار ماندگار: در دهه ۱۳۷۰ شجریان آلبوم‌هایی مانند «یاد ایام» و «دلشدگان» را منتشر کرد. او در سال ۱۳۷۸ جایزه افتخاری یونسکو (جایزه پیکاسو) را دریافت کرد. در دهه ۱۳۸۰ کنسرت‌هایی با کیهان کلهر، حسین علیزاده و همایون شجریان برگزار کرد که بخشی از آن‌ها برای زلزله‌زدگان بم اختصاص داشت. دی‌وی‌دی «همنوا با بم» حاصل این رویداد است.

حواشی: در پی حوادث سال ۸۸ شجریان با یک نامه انتقادی به ضرغامی رئیس صداوسیما استفاده از سروده‌های انقلابی بخصوص سرود ایران، ای سرای امید را غیر شرعی خواند و خواستار توقف پخش این آثارش شد مدتی بعد آهنگ زبان آتش را خواند که بعد از آن پخش دعای ربنا او نیز در صداوسیما ممنوع شد و از اجرای کنسرت‌های او در ایران جلوگیری گردید.

بیماری و پایان زندگانی: محمدرضا شجریان در دهه ۱۳۹۰ همچنان در عرصه موسیقی فعالیت داشت. آلبوم «مرغ خوش‌خوان» و کنسرت‌های جهانی گروه شهناز از جمله آثار این دوران بود. در سال ۱۳۹۴ خبر ابتلای او به بیماری سرطان منتشر شد. شجریان با پیام نوروزی در سال ۱۳۹۵ و چهره‌ای متفاوت، در کنار مردم ایران ظاهر شد. شجریان سرانجام ۱۷ مهر ۱۳۹۹ در بیمارستان جم تهران درگذشت. پیکرش پس از انتقال به مشهد، در کنار آرامگاه فردوسی در طوس به خاک سپرده شد.

Song Image
دعای ربنا

0:00 0:00


Song Image
آمده‌ام که سر نهم

0:00 0:00


Song Image
کمانچه و آواز

0:00 0:00


آثار هنری

آلبوم‌ها

برخی از آلبوم‌های بر جای مانده از محمدرضا شجریان عبارت‌اند از:

لیست آثار
شماره اثر شماره اثر شماره اثر شماره اثر شماره اثر شماره اثر شماره اثر شماره اثر
۱ چهره به چهره ۲ گلبانگ شجریان ۳ چاووش ۱ (به یاد عارف) ۴ چاووش ۲ ۵ چاووش ۳ ۶ چاووش ۶ (سپیده) ۷ چاووش ۷ ۸ چاووش ۹ (جان جان)
۹ راز دل (خون جوانان وطن) ۱۰ خلوت‌گزیده ۱۱ انتظار دل ۱۲ پیوند مهر ۱۳ آستان جانان ۱۴ سرّ عشق (ماهور) ۱۵ بیداد ۱۶ نوا (مرکب‌خوانی)
۱۷ دستان ۱۸ دود عود ۱۹ ساز قصه‌گو و کنسرت بزرگداشت حافظ ۲۰ پیام نسیم ۲۱ دل مجنون ۲۲ سرو چمان ۲۳ آسمان عشق ۲۴ دلشدگان
۲۵ دیلمان ۲۶ رباعیات خیام ۲۷ چشمهٔ نوش ۲۸ بهاریه ۲۹ یاد ایام ۳۰ جان عشاق ۳۱ گنبد مینا ۳۲ پیغام اهل دل (همایون‌مثنوی)
۳۳ در خیال ۳۴ رسوای دل ۳۵ عشق داند ۳۶ شب وصل ۳۷ معمای هستی ۳۸ شب، سکوت، کویر ۳۹ آهنگ وفا ۴۰ آرام جان
۴۱ بوی باران ۴۲ زمستان است ۴۳ بی تو به‌سر نمی‌شود ۴۴ فریاد ۴۵ هم‌نوا با بم ۴۶ جام تهی ۴۷ ساز خاموش ۴۸ سرود مهر
۴۹ غوغای عشق‌بازان ۵۰ آه باران ۵۱ زبان آتش ۵۲ رندان مست ۵۳ مرغ خوش‌خوان ۵۴ رنگ‌های تعالی ۵۵ طریق عشق

خواننده تیتراژ فیلم

خوانندهٔ تیتراژ فیلم
سال آلبوم
۱۳۷۰ دلشدگان
۱۳۸۱ ابجد
۱۳۸۴ زمستان است

آوازهای سیاسی

  • «همراه شو عزیز» یکی از آثار شجریان است که با همکاری گروه «شیدا» و «عارف» در سال ۱۳۵۸ تولید شده و یکی از قطعات آلبوم «چاووش۷» است. این اثر با آهنگسازی پرویز مشکاتیان در آواز اصفهان اجرا شده است. شعر «همراه شو عزیز» سروده شخصی است با نام مستعار برزین آذرمهر که برخی او را پرویز مشکاتیان می‌دانند. «همراه شو عزیز» در اواخر دهه هشتاد بازهم مورد توجه قرار گرفت و بسیار شنیده شد.
  • تصنیف «سپیده» یا «سرای امید» در روزهای نخست انقلاب سال ۱۳۵۷ با شعری از هوشنگ ابتهاج به آهنگسازی زنده‌یاد لطفی و‌‎ ‎‌صدای محمدرضا شجریان تولید و منتشر شد. لطفی درباره ساخت این قطعه گفته است:

«تصنیف سپیده دیرتر از مقدمه آن ساخته شده‌است. چند ماه پیش از نخستین کنسرت این اثر، وقتی به منزل سایه (هوشنگ ابتهاج) رفتم و با سه‌تار، آهنگ تصنیف را برای او نواختم، علاقمند شد که شعر آن را بسراید. خواهش کردم هرچه زودتر اقدام کند چون کنسرت در راه بود و بدون این تصنیف، کارمان ناقص می‌ماند. کار سرودن شعر طولانی شد و من نگران بودم، تا اینکه یک هفته مانده به اجرای کنسرت شعر آماده شد و من آن را نزد شجریان بردم.

آن‌طور که مسئولان آن زمان می‌گویند محمدرضا لطفی شب پیش از پیروزی انقلاب اسلامی قطعه «سپیده» یا «سرای امید» را به رادیو برد و پخش شد. اما گویا اصل ماجرا به این شکل نبوده است. می‌گویند محمدرضا لطفی پیش از بردن قطعه‌اش به رادیو آن را توسط هوشنگ ابتهاج به صداوسیما برده و برای پخش آن به مسئولان وقت پیشنهاد همکاری داده اما مسئولان تلویزیون با تکبر او را از صداوسیما رانده‌اند. مسئولان پس از ورود امام خمینی (ره) به ایران قطعه «سرای امید» یا همان «سپیده» را برای پخش از لطفی می‌خواهند و او نیز قطعه را برای پخش به آنها می‌رساند. این اثر تصنیفی است که در دستگاه ماهور اجرا و ساخته شده است. تصنیف «سپیده» در آلبوم «چاووش6» موجود است. آلبوم «چاووش 6» امروز با نام «سپیده» در دسترس است. لطفی‌ بعدها نسبت به آهنگ «سپیده» از محمدرضا شجریان گلایه کرده بود. او با انتقاد از شجریان درباره عدم معرفی دست‌اندرکاران ساخت تصنیف گفته بود: «در بیشتر خبرهای روزنامه‌ای و سایت‌ها و وبلاگ‌ها، تصنیف ایران ای سرای امید به نام شجریان رقم خورده است. نه از شاعر آن و نه از سازنده و سرپرست و معرف آن به رادیو و تلویزیون خبری هست.»

  • «از خون جوانان وطن لاله دمیده» یکی از سروده‌های مطرح عارف قزوینی است که آن را با نام‌های «راز دل» و «هنگام می» نیز می‌شناسند. عارف قزوینی که خود آهنگسازی این اثر را به عهده داشته، شعر این تصنیف را براساس شخصیت سیاوش در شاهنامه فرودسی سروده است. این اثر باوجود قدیمی بودن اما همچنان یکی از آثار سیاسی معاصر ماست. عارف قزوینی در دیوان خود و در مقدمه‌ای بر این تصنیف، نوشته است: «این تصنیف در دوره دوم مجلس شورای ایران در تهران ساخته شده ‌است. بواسطه عشقی که حیدرخان عمواوغلی بدان داشت، میل دارم این تصنیف به یادگار آن مرحوم طبع گردد. این تصنیف در آغاز انقلاب مشروطه ایران به یاد اولین قربانیان آزادی سروده شده‌است.» این اثر نخستین بار توسط عارف با یک سه‌تار اجرا شده است در حال حاضر نسخه‌ای از آن موجود نیست. با آنکه خوانندگان پیش از انقلاب تصنیف «از خون جوانان وطن» را خوانده‌اند اما مشهورترین آنها اثری است که توسط محمدرضا شجریان خوانده شده است. شجریان نخستین‌بار در سال ۱۳۵۱ طی همکاری با گروه «شیدا» به سرپرستی محمدرضا لطفی این اثر را خواند. او در سال ۱۳۵۸ در همکاری با فرامرز پایور بار دیگر این اثر با تنظیم جدید خواند. سالارعقیلی، امیرحسین طائی، علیرضا قربانی و برخی دیگر از خوانندگانی هستند که تصنیف «از خون جوانان وطن» را بازخوانی کرده‌اند
  • «برادر بی‌قراره» یا «شب‌نورد» یکی دیگر از آثار مطرح محمدرضا شجریان است که در برهه‌ای خاص منتشر شد. «شب‌نورد» دومین آلبوم «چاووش۲» است که با صدای شجریان و شهرام ناظری منتشر شد. این آلبوم که «برادر غرق خونه» یکی از قطعات آن است به آهنگسازی محمدرضا لطفی با اجرای گروه «شیدا» تولید شده است. شعرهای آلبوم مذکور توسط محمد فرخی‌یزدی و اصلان اصلانیان سروده شده‌اند. قطعه «شب‌نورد» از مهمترین و مطرح‌ترین آهنگ‌های آلبوم «چاووش۲» است. آلبوم «چاووش۲» و قطعه «برادر غرق خونه» تحت تاثیر شرایط اجتماعی، سیاسی ایران در اوائل انقلاب اسلامی تولید و ارائه شد. آنطور که محمدرضا لطفی گفته، این سرودها در زیر زمین خانه مسکونی او تولید شده‌اند و نوار کاست آن نیز همان‌جا تکثیر شده است.
  • «فریاد» نام آلبومی است که در دهه هشتاد توسط محمدرضا و حسین علیزاده در سال ۱۳۸۲ منتشر شد.  قطعات این مجموعه موسیقایی سال ۱۳۸۱ در لس‌آنجلس در قالب کنسرت اجرا شد. این اثر پس از وقوع زلزله ویرانگر بم در دی‌ماه سال ۱۳۸۲ طی برگزاری کنسرت به زلزله‌زدگان بم تقدیم شد و عواید آن نیز به بازماندگان این حادثه اختصاص یافت. پس از آن بود که آلبوم تصویری آن با نام «هم‌نوا با بم» منتشر شد. آلبوم «فریاد» در دستگاه راست پنجگاه، شور و همایون اجرا شده است. قطعه «فریاد» یکی از قطعات آلبوم مذکور است که شعر آن سروده مهدی اخوان ثالث است. در آلبوم «فریاد» قطعه دیگری نیز وجود دارد که شعر آن سروده فریدون مشیری است و این اثر نیز به زلزله‌زدگان بم تقدیم شد ومضمون و محتوای شعر نیز با حادثه بم مرتبط است.
  • «زبان آتش» یا «تفنگت را زمین بگذار» را می‌توان یکی از آخرین آثار سیاسی اجتماعی شجریان تلقی کرد. شعر این اثر سروده فریدون مشیری است و تنظیم آن به عهده مجید درخشانی بود. محمدرضا شجریان که در سال ۱۳۸۸ هنوز درگیر بیماری و بستر نبود این اثر صلح‌طلبانه را به مردم ایران تقدیم کرد. سال ۱۳۸۸ در تاریخ سیاسی اجتماعی کشور یکی از مقاطع پراتفاق بود.

جوایز

جوایز و افتخارات محمدرضا شجریان
تاریخ عنوان توضیحات
فروردین ۱۳۹۸ نامگذاری خیابان به نام «شجریان» اعضای شورای شهر تهران با تغییر نام بلوار فلامک جنوبی و شمالی در منطقه ۲ تهران به نام «محمدرضا شجریان» موافقت کردند.
فروردین ۱۳۹۸ جایزه بنیاد آقاخان جشنواره موسیقی بنیاد آقاخان جایزه ویژه «خداوندگار موسیقی» را به محمدرضا شجریان تقدیم کرد.
شهریور ۱۳۹۶ نشان عالی هنر برای صلح در پنجمین جشنواره بین‌المللی هنر برای صلح نشان عالی هنر برای صلح به محمدرضا شجریان و ۳ هنرمند دیگر اهدا شد.
تیر ۱۳۹۳ نشان شوالیه نشان شوالیهٔ ملی لیاقت در آیینی رسمی در سفارت فرانسه در تهران به شجریان اهدا شد.
آبان ۱۳۸۹ جایزه بیتا جایزه بیتا در دانشگاه استنفورد آمریکا به محمدرضا شجریان اهدا شد.
۱۳۷۸ جوایز یونسکو و گرمی محمدرضا شجریان موفق به دریافت جایزه پیکاسو و دیپلم افتخار از طرف سازمان یونسکو در پاریس شد.

آثار ساخته شده درباره محمدرضا شجریان

Song Image
آهنگ مرغ سحر

0:00 0:00


محمدرضا شجریان، اسطوره موسیقی ایران، نه تنها با صدای بی‌بدیل خود در تاریخ موسیقی ایران ماندگار شد، بلکه آثار و زندگی او دستمایه خلق کتاب‌ها، فیلم‌های مستند و اشعار برجسته‌ای نیز شده است:

کتاب

Song Image
بهار دلکش

0:00 0:00


در حوزه زندگی و آثار استاد محمدرضا شجریان، چندین کتاب نوشته شده که در میان علاقه‌مندان به موسیقی و ادبیات فارسی جایگاه ویژه‌ای دارند. برخی از این کتاب‌ها عبارت‌اند از:

نام کتاب توضیحات نویسنده/گردآورنده ناشر
راز مانا این کتاب حاصل گفت‌وگوهایی با استاد شجریان بوده است. محسن گودرزی، محمدجواد غلامرضاکاشی، علی‌اصغر رمضان‌پور انتشارات گام نو
هزار گلخانه آواز اثری گردآوری شده که در آن ردیف‌های آوازی با توضیحات معرفی شده‌اند. کاظم مطلق، مهدی عابدینی (با توضیحات حمید جواهریان) انتشارات فراگفت
لطیفهٔ نهانی گزیده‌ای از گفت‌وگوها و نقدهایی درباره شجریان. ذبیح‌الله حبیبی‌نژاد انتشارات ماهور
خسرو خوبان به زندگی و کارنامه شجریان پرداخته است. مهران حبیبی‌نژاد انتشارات شلفین
نغمه‌های سیاووش شامل متن آوازها و تصنیف‌های اجرا شده در ۵۱ آلبوم استاد شجریان. محمد حکیمی کاخکی انتشارات نی‌نگار
سروش مردم به زندگی و اندیشه‌های استاد پرداخته است. عرفان قانعی‌فرد انتشارات دادار

فیلم‌های مستند

برشی از مستند «همسفر با مرغ سحر»، در باب سفر استاد شجریان و گروه شهناز به آمریکا__برای اجرای تور کنسرت



زندگی و آثار استاد شجریان در قالب مستندهایی نیز به تصویر کشیده شده است. برخی از این فیلم‌ها عبارت‌اند از:

نام مستند توضیحات سازنده/تهیه‌کننده
شجریان، پژواک روزگار مستندی درباره زندگی و آثار استاد شجریان که توسط بی‌بی‌سی فارسی تهیه شده است. صادق صبا
شجریان، از سپیده تا فریاد مستندی تولید شده توسط شبکه افق که جنبه‌هایی از زندگی هنری استاد را پوشش می‌دهد. شبکه افق
همسفر با مرغ سحر مستندی روایتگر زندگی و آثار استاد شجریان. حسن سربخشیان
The Voice of Dust and Ash مستندی درباره تأثیرات صدای استاد شجریان. نامشخص

گفتاورد

روز شنبه ۲۱ خرداد ۱۳۵۶، مجله تماشا، مصاحبه مفصلی را با محمدرضا شجریان، جوان ۳۷ ساله و خوش‌صدای موسیقی اصیل ایرانی در رادیو، منتشر کرد، این مصاحبه را یوسف خانعلی گرفته بود. خانعلی از سیر تا پیاز زندگی شجریان را از او پرسید، از تلاوت قرآن و دوران معلمی تا آوازخوانی‌اش در رادیو و نام کوچک او که هنوز بر همگان پوشیده بود.
جی پلاس، همه آن‌روزها، استاد شجریان را با همان نام فامیلی می‌شناختند و گاهی هم «سیاوش»، نامی که اوایل در رادیو برای خود برگزید که به قول خودش آتش عصبانیت خانواده‌ را شعله‌ورتر از چیزی که هست نکند، چراکه آنان به شدت مذهبی بودند و دل‌شان نمی‌خواست فرزندشان قدم به دنیای موسیقی بگذارد. مشروح سخنان استاد شجریان را در این مصاحبه در پی می‌خوانید:
مشهدی هستم
اصلا مشهدی هستم و در سال ۱۳۱۹ در یک خانواده متوسط و معتقد به شعائر مذهبی به دنیا آمده‌ام. پدرم صاحب صداست و سالیان سال است که سعی کرده صدایش را در تلاوت قرآن کریم به کار ببرد. من تحت تاثیر پدرم توانستم با قرآن آشنا بشوم و آن را یاد بگیرم و توانستم در کلاس ششم ابتدایی ساعت درس و جلسات قرآن را به عنوان معلم اداره کنم. این ذوق و شوق در تمام سال‌های تحصیل در دبستان و دبیرستان با من همراه بود تا این‌که دوره دبیرستان را به پایان رساندم و به دانش‌سرا رفتم و بعد معلم شدم. بعد از این‌که به عنوان معلم به استخدام دولت درآمدم به روستایی به نام «رادکان» در بخش چناران که در شانزده – هفده فرسخی مشهد قرار داشت منتقل شدم. سال اول را با دوستی گذراندم که بیش‌ترین حرف‌هایش با من و یا بیش‌ترین حرف‌های من با او بحث و اظهار نظر درباره موسیقی بود. در آن سال، که اولین سال دوری ما از مشهد و از خانواده بود، رادیو تنها انیس و مونس ما به شمار می‌رفت و به همین دلیل بیش‌تر وقت‌ها هر دو با هم به برنامه‌های موسیقی رادیو گوش می‌دادیم و اغلب هم بحث و گفت‌وگوی ما درباره موسیقی از همین جا شروع می‌شد. یادم رفت بگویم که این دوست من آقای ابوالحسن کریمی بود که از کودکی و دوران دبستان و دبیرستان و دانش‌سرا با هم بودیم.
یک شب آقای کریمی سنتوری را که از یکی از دوستانش گرفته بود با خود به منزل آورد و آن شب من بعد از ساعت‌ها تمرین بالاخره آهنگی را که همیشه زمزمه‌اش می‌کردم با سنتور زدم و از همان شب شروع به یاد گرفتن سنتور کردم. یادم هست که در آن سال‌ها یعنی ۱۳۳۶ آقای اکبر گلپایگانی به رادیو آمده بودند و می‌خواندند و خواندن ایشان سبب شده بود که من تنها برنامه‌های ایشان را گوش کنم، بلکه بیش از پیش به موسیقی علاقه‌مند بشوم. البته پیش از ایشان آقایان فاخته‌ای و بنان هم در رادیو بودند که من برنامه‌های آن‌ها را هم گوش می‌دادم.
از تلاوت قرآن تا امتحان آواز در رادیو
تا چند سال قبل از این تاریخ در رادیو مشهد قرآن تلاوت می‌کردم که هنوز هم آن را افتخاری برای خود می‌دانم. بعدها هم برنامه «اشعار عارفانه» رادیو مشهد را اجرا کردم تا این‌که در سال ۱۳۴۵ به توصیه آقای دکتر شریفی، معاون رادیو مشهد، به تهران آمدم و در شورای موسیقی رادیو امتحان خوانندگی و آواز دادم.
تا آن‌جا که به خاطرم مانده امتحان در اتاق بزرگی برگزار شد که می‌گفتند شورای موسیقی‌ست، و با تا آن‌جا که یادم هست برخی از استادان موسیقی از جمله آقایان مختاری، مشیرهمایون شهردار، علی تجویدی و همایون خرم در آن جمع حضور داشتند. وقتی امتحان برگزار شد برخی از این استادان مرا بسیار تشویق کردند و از نحوه ارائه و اجرای من خوش‌شان آمد. یادم هست که آقای علی تجویدی ضمن تشویق از من سوال کردند که ترانه هم می‌خوانم یا نه؟ گفتم من فقط آواز می‌خوانم... آقای تجویدی دیگر چیزی نگفتند و من از اتاق شورای موسیقی بیرون آمدم. نزدیک به دو هفته طول کشید تا جواب امتحان را دریافت کردم. بعد از آن همه رفتن و آمدن‌ها روزی که موفق شدم جواب امتحان را از شورای موسیقی بگیرم، دیدم نوشته‌اند: «آقای شجریان بسیار بااستعداد است ولی فعلا به کار رادیو نمی‌آید.»
وقتی دیدم در نامه چنین چیزی نوشته‌اند خیلی ناراحت شدم و این سوال برای من پیش آمد که چه علتی وجود دارد که من به درد رادیو نمی‌خورم؟ در آن چند روزی که در تهران بودم و هر روز برای گرفتن جواب امتحان به رادیو می‌رفتم با آقای بدیع‌زاده آشنا شده بودم و ایشان اصرار داشتند در برنامه «شما و رادیو» خوانندگی کنم که البته من هم قبول نکردم. وقتی جواب امتحان را گرفتم، از آن‌جا که ناراحت بودم و کمی هم ابهام داشت پیش آقای بدیع‌زاده رفتم و ماجرا را برای‌شان تعریف کردم. اتفاقا در همان لحظات آقای تجویدی از اتاق خودش بیرون آمد. آقای بدیع‌زاده گفت: «پس چرا توی نامه‌اش نوشته‌اید فعلا به کار رادیو نمی‌آید؟» آقای تجویدی در جواب گفت: «برای این‌که فعلا بودجه نداریم و نمی‌توانیم به ایشان حقوق بدهیم.»
وقتی آقای تجویدی این حرف را زدند من به حرف آمدم و گفتم: «چه کسی از شما تقاضای پول کرده؟ من از شما خواستم صدایم را امتحان کنید و ببینید به کار رادیو می‌خورد یا نه؟»
یادم هست که آقای بدیع‌زاده دوباره رو کرد به آقای تجویدی و گفت: «حالا که خودت هم صدای این جوان را تایید می‌کنید، پس بردار زیر این نامه بنویس که فعلا به خاطر نبودن بودجه نمی‌توانیم در رادیو از وجود ایشان استفاده کنیم...» به یاد ندارم که آن روز آقای تجویدی چیزی زیر آن نامه نوشت یا نه، ولی یادم هست که از من خواستند یک بار دیگر بروم و امتحان بدهم. دفعه دوم آقای حسین‌علی ملاح هم در جلسه شورای موسیقی حضور داشت و ضمن این‌که چند سوال از من کرد، خواست که یک قطعه ضربی هم بخوانم تا ببیند استعداد من در مورد درک ضرب چگونه است. این جلسه امتحان هم با موفقیت تمام شد و شنیدم که آقای ملاح در پایان امتحان گفت: «ایشان هیچ ایرادی ندارند، منتها باید ببینیم کدام‌یک از تهیه‌کنندگان رادیو حاضر هستند از وجود ایشان در برنامه‌های خود استفاده کنند.»
در همین موقع تصمیم گرفتم نواری از صدای خودم را پیش مرحوم پیرنیا، پایه‌گذار و مسئول برنامه «گل‌ها»، ببرم. ایشان بعد از گوش کردن نوار مرا خیلی تشویق کردند و حتی گفتند که خودم را برای شرکت در تازه‌ترین برنامه گل‌ها که قصد ضبط آن را دارند آماده کنم. از این حرف آقای پیرنیا خیلی خوشحال شدم. بعد از چند روز برنامه «برگ سبز ۲۱۶» را با سنتور آقای رضا ورزنده در افشاری ضبط کردیم. همین که ضبط این برنامه تمام شد به مشهد برگشتم و آقای پیرنیا به من قول دادند که بنده را به تهران منتقل کنند و در برنامه گل‌ها از من استفاده کنند. اما از بد حادثه بعد از رفتن من به مشهد گویا ایشان به دلیل اختلاف سلیقه‌ای که با رادیو پیدا کرده بودند از رادیو کنار رفتند و به این ترتیب امید من از منتقل شدن به تهران تا حدودی قطع شد ولی آقای محمود فرخ که یکی از شاعران و ادیب‌های معروف خراسان هستند باعث شدند که به تهران منتقل بشوم و فعالیت‌های موسیقی را شروع کنم. به دلیل کناره‌گیری آقای پیرنیا از رادیو کار من در اوایل قدری با اشکال روبه‌رو شد تا این‌که با استاد احمد عبادی، استاد چیره‌دست سه‌تار، آشنا شدم. این آشنایی سبب شد که من تحت تربیت اخلاقی و هنری ایشان توانستم خیلی چیزها یاد بگیرم و بسیاری از اشکالات موجود در سر راهم را کنار بزنم. حتی روابط ما چنان عمیق شد که حالت پدر و پسر پیدا کرد و من هنوز هم حرمت پدرانه استاد را نگه می‌دارم و هرگز فراموش نمی‌کنم که در شناساندن و راهنمایی من ایشان سهم بزرگی داشتند و دارند.
مدت‌ها در خدمت استاد عبادی بودم و هنوز هم هستم. در طول این مدت خیلی چیزها از استاد عبادی یاد گرفته‌ام. گذشته از استاد عبادی، در همان سال‌ها خدمت آقای اسماعیل مهرتاش هم رفتم که قبل از من آقای منتشری و آقای وفایی هم در کلاس ایشان تحت تعلیم آواز بودند. در همین کلاس خیلی زود توانستم جایی هم خودم باز کنم و آقای مهرتاش هم به همین جهت محبت زیادی به من نشان می‌دادند. این وضع چند سال طول کشید تا این‌که در سال ۱۳۵۰ با مرحوم نورعلی برومند که در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی تدریس می‌کرد آشنا شدم و مدتی زیر نظر ایشان تعلیم گرفتم. چند سال پیش هم به وسیله آقای فرامرز پایور با استاد عبدالله خان دوامی آشنا شدم و ردیف‌های موسیقی را پیش ایشان کار کردم. هنوز هم پیش ایشان هستم و یاد می‌گیرم چراکه ایشان در مورد موسیقی ایرانی یک دریا آگاهی دارند و همیشه می‌شود از آگاهی‌های‌شان بهره‌ها برد. در مورد ردیف‌های موسیقی ایرانی به چیزهایی که از ایشان یاد گرفته‌ام خیلی متکی هستم.
معلم اولیه من هم همین رادیو بود
[...] دوباره درباره روزهایی حرف بزنم که در مشهد بودم و تحصیل و تدریس می‌کردم؛ من و دوستم آقای کریمی در طول سه سالی که در روستای رادکان بودیم اغلب اوقات تمرین آواز می‌کردیم. شب‌ها تا دیروقت بیدار می‌ماندیم تا برنامه گل‌های رادیو را گوش کنیم. معمولا ترانه‌های قدیمی و آوازهای برنامه گل‌ها را تمرین می‌کردیم. فضای باز روستای رادکان هم خودش کمک می‌کرد که فارغ از قید و بند محیط بخوانم و تمرین کنم. منظورم از قید و بند محیط این است که وقتی در مشهد بودم، همان‌طور که گفتم بیش‌تر قرآن می‌خواندم و در مجالس مذهبی شرکت می‌کردم، به همین دلیل وقتی به طرف موسیقی کشیده شدم خیلی‌ها از من رنجیده شدند. آمدنم به روستای رادکان واقعا فرصتی شد تا بتوانم با فراغت به چیزی بپردازم یا تمرین کنم که دوستش داشتم. گاهی آن‌قدر می‌خواندم که دیگر نمی‌توانستم حرف بزنم. به طور کلی می‌توانم بگویم برنامه گل‌های رادیو بود که مرا به موسیقی ایرانی مشتاق کرد و معلم اولیه من هم همین رادیو بود. از آن‌جا که یاد گرفتن در رادیو یک‌طرفه است من خیلی چیزها از رادیو یاد گرفته بودم بی‌آن‌که بدانم اسم‌شان چیست و به همین دلیل دربه‌در دنبال کسی می‌گشتم تا اسم چیزهایی را که یاد گرفته بودم به من یاد بدهد.
چند سال پیش که به اتفاق عده‌ای از دوستانم به شکار رفته بودم در روستایی مردی را دیدم که داشت یکی از ترانه‌های «جاز» رادیو را می‌خواند. کاری ندارم که آن ترانه را چطور می‌خواند و آن ترانه چه بود و چه ارزشی داشت ولی می‌خواهم بگویم همان روز متاسف شدم از این‌که دیدم یک روستایی به جای این‌که ترانه‌های روستای خودش را بخواند، که می‌دانیم هر آبادی و هر روستایی فراوان ترانه‌های محلی بسیار زیبا و دل‌نشین دارد، ترانه‌ای را می‌خواند که یک نفر شهری، آن هم شهریِ بی‌اعتنا به ارزش‌های هنر شهر و مملکت خود آن را خوانده بود و بسیار هم مفتضح.
[...] لحظه‌های زمزمه شاید لحظه‌های حیرت و تفکر هرکس بوده باشد. فکر می‌کنم که آن دقایق زمزمه شاید دقایقی باشند که من ضمن خواندن، به خودم و آن‌چه که در ذهنم می‌گذرد می‌اندیشم. شاید هم دقایقی باشند که در عین وجود داشتن هنوز هم آن‌ها را به درستی نشناخته‌ام.
هنری که استاد نداشته باشد سرانجامش مرگ است
[...] برای ارج و احترام گذاشتن به یک استاد، در هر رشته که باشد فرقی نمی‌کند، معمولا نمی‌شود حدی قائل شد. آن‌چه مسلم است این است که تمام آن رشته‌ها و هنرهایی محکوم به فنا هستند که استادان آن رشته‌ها و هنرها از بین رفته باشند. هنری که استاد نداشته باشد سرانجامش مرگ است، چون به همت استادان است که هنر منتقل می‌شود، تکامل می‌یابد و می‌ماند. وقتی آن‌ها نباشند این همه هم نخواهند بود؛ بنابراین هرچه استادان هنر، ارج و عزت ببینند آن ارج و عزت را باید تجلیلی دانست که از هنر به عمل آمده است چراکه هنر به تنهایی وجود نداشته و ندارد و از طریق هنرمند است که معنا پیدا می‌کند. من و شما خیلی‌ها را می‌شناسیم که به ساز زدن علاقه داشتند و دارند. خیلی‌ها را می‌شناسیم که ویولن، تار یا سنتور در منزل‌شان دارند و گاهی هم بر سبیل تفریح و علاقه می‌نوازند، اما این را هم می‌دانیم که هیچ کدام از این سازها به وسیله هیچ یک از این افراد شخصیت پیدا نکرده‌اند، بلکه شخصیت خودشان را مدیون آن‌هایی هستند که عمرشان را و سراسر ذوق و زندگی‌شان را بر سر فراگرفتن آن‌ها و نواختن آن‌ها گذاشته‌اند، یعنی همان افرادی که به عنوان هنرمند از آن‌ها یاد می‌کنیم. پس اگر می‌گوییم هنر به وسیله هنرمند است که شخصیت و معنا پیدا می‌کند، با توجه به همین موضوع و مسئله است.
استادانی که شاگرد ندارند دیر یا زود از یادها می‌روند
مهم‌ترین وظیفه شاگرد شاید این باشد که نشان بدهد به ارزش‌های هنر و دانش استادش پی برده و به این ترتیب از او و هنرش قدردانی کند. شاگردی که بکوشد گفته‌ استادش را یاد بگیرد در واقع کوشیده است تا دانش استادش را به طور تصاعدی افزایش دهد و به این ترتیب موجبات ماندگاری و دوام آن را فراهم سازد. اگر قبول کنیم که هنرمند به هنرش زنده است، همچنان که هنر به هنرمندش، بنابراین هرچه موجبات ماندگاری دانش یک استاد زودتر و بیش‌تر فراهم بیاید خودبه‌خود خدمتی شده است به ماندگاری خود آن استاد و هنرمند. این همان نهایت قدردانی‌ست که یک استاد شایسته آن است و یک شاگرد موظف بر آن. این را هم بگویم استادانی که شاگرد ندارند یا بنا به دلایلی نخواسته‌اند شاگرد داشته باشند همان‌هایی هستند که دیر یا زود از یادها رفته‌اند و پایدار نمانده‌اند.
دنبال این هستم که موسیقی ایرانی به مدارس راه یابد
من خودم در حال حاضر دنبال این هدف هستم که موسیقی ایرانی در آینده به دبستان‌ها و دبیرستان‌ها راه پیدا کند. موسیقی اصیل ایرانی این آمادگی و غنا را دارد که چیزهایی قابل پسند و علاقه نوجوانان و جونان را هم داشته باشد. از طریق رنگ‌های موجود در موسیقی اصیل ایرانی می‌توان جوان‌هایی را که دوست‌دار موسیقی‌های شاد هستند جلب و جذب کرد و بعد از این‌که گوش آن‌ها با فواصل موجود موسیقی ایرانی آشنا شد می‌توان مطمئن بود که آن‌ها دیگر غیرممکن است و یا کمتر ممکن است به طرف موسیقی‌های مبتذل دیگری کشیده شوند. حتی ممکن است بین همین جوانان کسانی پیدا شوند که بتوانند از بهترین هنرمندان رشته خود شوند.
هنرمند واقعی کاری را انجام می‌دهد که انجامش از هرکسی برنمی‌آید
هنرمند واقعی کاری را انجام می‌دهد که انجام آن از هرکسی برآورده نیست. هنرمند باید نسبت به آن‌چه از استادانش یاد گرفته وفادار بماند و هرگز فراموش نکند که او با رفتن به پیش استادان، در رشته خود چیزهایی را بیش‌تر از مردم می‌داند و به همین دلیل هرگز نباید خودش را در اختیار مردم بگذارد که چه می‌خواهند تا برای‌شان بزند یا بخواند. واقعیت این است که آدم‌ها به تعدادشان دارای ذوق و سلیقه هستند و اگر هنرمندی بخواهد خودش را در اختیار آدم‌ها قرار بدهد، در آن صورت باید به سلیقه همه آدم‌ها ساز بزند یا آواز بخواند و چنین چیزی یا اصلا ممکن نیست و یا ممکن است آن هم به این قیمت که هنرمند، نگران ارزش‌ها و ظرایف و ضوابط هنر خودش نباشد و یا این‌که در «هنری» بودن آن‌چه ارائه می‌دهد چنان اصرار نداشته باشد.
همیشه همان کاری را انجام داده‌ام که به آن اعتقاد داشتم
همین قدر می‌دانم در حال حاضر هم افسوس هیچ فرصتی را نمی‌خورم که ممکن است از دست داده باشم، چون همیشه همان کاری را انجام داده‌ام که به آن اعتقاد داشتم. در حال حاضر می‌توانم بگویم تمام سختی‌ها و عذاب‌های گوناگون زندگی را به شکر خداوند پشت سر گذاشته‌ام و دیگر بر خلاف سال‌های نخست که تازه پا به میدان گذاشته بودم و نیازها و تنگدستی‌های متعددی در زندگی فردی و خانوادگی داشتم حالا دیگر به چیزی محتاج نیستم که به خاطر آن تن به بعضی کارها و وسوسه‌ها بدهم. به این دلیل می‌توانم با قاطعیت بگویم دیگر غیرممکن است نسبت به آن‌چه تا حالا عمل کرده‌ام و عقیده داشته‌ام، بی‌توجه بشوم و به راهی بروم که انجامش را در مورد دیگران تایید نکردم و نمی‌کنم.
همان‌طور که قبلا گفتم برای رسیدن به وضعیت امروز خود خیلی چیزها را از دست داده‌ام بنابراین از دست دادن این [وضعیت] که به قیمت از دست دادن همان [چیزها] به دستم رسیده، تا حدودی غیرممکن است. برای این‌که غیرمعقول هم هست. خوشحال از این هستم که به چیزهایی دست یافته‌ام که دوستش داشتم و به دنبالش بودم. من به اخلاقیات معتقد بودم و هستم و چون اخلاقیات هم چیزهایی نبودند که بشود به دروغ به داشتن آن‌ها تظاهر کرد، در نتیجه کوشیدم که [آن‌ها را] در واقع داشته باشم. در حال حاضر به این نتیجه رسیده‌ام که آدم هرچه خودش را کنار بکشد، مخصوصا از مجالس شبانه که من آن‌ها را حتی خطرناک‌تر از خواندن در کاباره می‌دانم، و به هنرش بپردازد بهتر و عاقلانه‌تر است. در کاباره تنها هنرِ هنرمند خراب می‌شود، اما در مجالس دیگر این احتمال وجود دارد که هم هنر و هم خود هنرمند خراب بشود.
در سال‌های اولیه فعالیتم نام مستعار «سیاوش بیدکانی» را انتخاب کردم
پیش از این‌که اسم کوچکم را بگویم اجازه بدهید عرض کنم که در اوایل گرایشم به سوی موسیقی و خوانندگی بسیار مراقب بودم خانواده‌ام را بیش‌تر از آن‌چه عصبانی و ناراحت شده بودند عصبانی و ناراحت نکنم. چون پدرم را در مشهد خیلی‌ها می‌شناختند مردم مشهد به نام «شجریان» تا حدود زیادی آشنا بودند. به همین دلیل بهتر دیدم که در سال‌های اول فعالیتم نام «سیاوش بیدکانی» را انتخاب کنم و زیر این نام آواز بخوانم... کم‌کم «بیدکانی» را هم حذف کردم و نام مستعار بنده به «سیاوش» تبدیل شد و به این ترتیب موضوعی که اصرار داشتم در پرده بماند علنی شد. پدرم وقتی موضوع را فهمید خیلی ناراحت شد ولی بعدها که دید مثل همیشه علاقه‌مند به معتقدات مذهبی و اخلاقی‌ام نگرانی‌اش تقلیل پیدا کرد، چون بیش‌تر از هر چیز نگران عواقب این کار بود و حق هم داشت که نگران باشد. این از ماجرای اسم مستعار بنده، و اما اسم کوچکم که سوال کردید، «محمدرضا» است. دوره ابتدایی را در مدارس «پانزده بهمن» و «فرخی» و دوره دبیرستان را در دبیرستان «شاه‌رضا»ی مشهد گذرانده‌ام و بعد هم به دانش‌سرا رفته و معلم شده‌ام و حالا هم با نام «شجریان» یا «سیاوش» که هردو همان محمدرضا شجریان هستند در رادیو و تلویزیون آواز موسیقی اصیل ایرانی می‌خوانم.
جی پلاس، همه آن‌روزها، استاد شجریان را با همان نام فامیلی می‌شناختند و گاهی هم «سیاوش»، نامی که اوایل در رادیو برای خود برگزید که به قول خودش آتش عصبانیت خانواده‌ را شعله‌ورتر از چیزی که هست نکند، چراکه آنان به شدت مذهبی بودند و دل‌شان نمی‌خواست فرزندشان قدم به دنیای موسیقی بگذارد. مشروح سخنان استاد شجریان را در این مصاحبه در پی می‌خوانید:
ذات و جوهر صدای قمر و ظلی بین تمام خوانندگان بهتر از دیگران بود
کسانی که استعداد یادگیری موسیقی ایرانی را داشته باشند بدون شک می‌توانند از گوش دادن به این قبیل صفحه‌ها [صفحه‌های قدیمی] هم خیلی یاد بگیرند. البته اگر استاد هم داشته باشند میزان این استفاده چند برابر می‌شود. من با گوش دادن به این صفحه‌ها از حالت‌ها و سبک‌های آنان بسیار استفاده کرده‌ام و می‌کنم. از مرحوم ظلی هشت صفحه باقی مانده که من هر هشت صفحه‌اش را دارم. ظلی صدای صاف و خوب و تحریرهای عالی داشت. قمر هم همین‌طور. من فکر می‌کنم قمر و ظلی بین تمام خوانندگان از صدایی برخوردار بودند که ذاتش و جوهرش بهتر از صدای دیگران بود. اقبال‌السلطنه مهارت عجیبی در خواندن ردیف‌ها داشته و حالا وقتی صفحه‌هایش را گوش می‌کنیم می‌بینیم که مثل ساز حاجی علی‌اکبر خان شهنازی خوانده است و این تسلط اقبال‌السلطنه را به دریف‌های موسیقی می‌رساند، به اضافه این‌که یک صدای محکم هم داشته است. طاهرزاده هرچند از نظر قدرت صدا به پای‌ اقبال‌السلطنه نمی‌رسید، ولی از نظر نوع صدا و سلیقه‌اش در بیان شعر و تحریرها فوق‌العاده است...
شرکت در جشن هنر شیراز
آن‌چه برای من همیشه مطرح بوده و هست این است که در جایی شرکت کنم که موسیقی در متن باشد و نه در حاشیه. هیچ وقت نتوانسته‌ام به خاطر سرگرمی یک عده به جایی بروم و برنامه اجرا کنم، چون این کار با روحیه من جور نبوده است. همیشه ترجیح داده‌ام به جایی بروم که آن عده به خاطر من و برنامه‌ام آمده باشند. همیشه احترام این گروه از مردم را شناخته‌ام و نگه داشته‌ام و برای ارائه بهترین کار، بیش‌ترین تلاشم را کرده‌ام. جشن هنر شیرزا یکی از این مکان‌هاست. هربار که در آن‌جا برنامه داشتم راضی بودم و راضی برگشتم، چراکه شنوندگانش به اراده خود و به عشق و علاقه خود آن‌جا می‌آمدند.
در حال حاضر کارمند رسمی رادیو تلویزیون ملی ایران هستم
اوایل که به تهران آمدم به همان معلمی مشغول بودم ولی چون تدریس در تهران مشکل‌تر از آن بود که فکرش را می‌کردم بنابراین در همان اوایل خودم را به وزارت منابع طبیعی منتقل کردم. در این وزارت‌خانه بودم تا سال گذشته که با پیشنهاد خودم از آن‌جا به سازمان رادیو تلویزیون منتقل شدم و در حال حاضر به عنوان محقق و تعلیم‌دهنده آواز، کارمند رسمی سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران هستم.
در حال حاضر در واحد موسیقی رادیو ایران سه کلاس برگزار می‌شود که در یکی از آن‌ها آقای ادیب خوانساری آواز تدریس می‌کنند. در کلاس دیگر آقای عبدالعلی وزیری ترانه‌خوانی و سُلفژ را با شاگردان کار می‌کنند. در کلاس دیگر هم من تدریس می‌کنم و سبک کارم از این قرار است که از همان آغاز آواز را همراه حالاتش به شاگردان تعلیم می‌دهم.[۱]

نگارخانه

پانویس

  1. «مصاحبه ای قدیمی با مرحوم شجریان در سن 37 سالگی». ۱۹ مهر ۱۳۹۹. دریافت‌شده در ۲۵ آذر ۱۴۰۳.