۱. اولین بار که فیلمنامه را خواندم جذابترین وجه آن بازگشتهایش به گذشته و درهمآمیختن واقعیت و خیال بود. صحبت از گذشته و زمان از دست رفته، به خودی خود و صرفنظر از محیط و شرایط وقوع داستان در من کشش زیادی به وجود آورد.
نیمه اول داستان صحنههای شهری و آپارتمانی را نمیپسندیدم به دلگرمی وقایع بعد، با آنها کنار میآمدم. از همان آغاز میفهمیدم که نوعی تلاش در نوگرایی و فرار از قالبهای تکراری گذشته در جریان است و این خود انگیزهای برای کار به وجود میآورد. اگر درست فهمیده باشم، حاتمیکیا سعی میکرد به قول خودش مرثیهسرایی نکند، در عین حال قصد داشت خشونت و تلخی واقعیت زندگی و جنگ را هم در کار بگنجاند. این خشونت و تلخی در متن فیلمنامه، در سقوط «منصور» از دکل به اوج میرسید و برای من بسیار زیبا و جذاب بود اما صحبتهای مکرر روی این صحنه و احتمال کج فهمیهای متداول و شاید تقدیر و جبر زمانه باعث تغییر آن شد. با این حال، شجاعت و صراحت حاتمیکیا و تأثیر خوندلی که او و دیگر همکارانش در این کار خوردهاند همچنان محفوظ است.
۲. هیچ وقت سعی نکردم، یا شاید هم نمیتوانم، از شخصیتی در فیلمنامه برداشتی بکنم. شاید نسبت به این کار پیشداوری منفی دارم. فقط پس از تماشای فیلم میتوانم چیزهایی در این مورد بفهمم و بازگو کنم. البته ارتباط با شخصیت داستان خود به خود و بهطور ضمنی انجام میشود و چیزی نیست که در زمانی مشخص قبل از شروع کار آغاز شود یا پایان پذیرد، بلکه در طول فیلمبرداری در جریان است. شباهتی به یک جنگ و لجبازی هم دارد. من سعی میکنم شخصیت داستان را به شکل خودم درآوردم و او با هم دستی خالقش سعی میکند مرا به قالب خود ببرد.
گاهی سر هم کلاه میگذاریم و گاه با هم کنار میآییم. گمان میکنم بازی تأثیرگذار باید نشانی از این درگیری و بر سروکلهٔ هم زدنها داشته باشد. از جهاتی به شخصیت داستان نزدیک بودم و از جهات دیگر با او همدلی داشتم. موسی گرفتار تردیدی دائمی بود؛ تردیدی همراه با وسوسههای مختلف و از اینکه نمیتوانست مردد نباشد و ناگزیری تقدیر را انکار کند، عصبانی میشد و عصبیتش تا مرز جنون پیش میرفت و واقعیت و توهم را به هم میآمیخت. این تناقضها برای من آشنا و گیرا بود.
در طول کار به دنبال الگو نمیگشتم اما دو نفر به هرحال اثر خود را باقی میگذاشتند؛ دو نفری که شباهتهای زیادی به وجوه متضاد شخصیت موسی داشتند و ناخودآگاه مرا دعوت به الگوبرداری میکردند؛ یکی حبیب احمدزاده مشاور کارگردان که کتاب ناطق وقایع نانوشته جنگ بود و دیگری خودِ ابراهیم حاتمیکیا.
۳. روش کار حاتمیکیا بسیار اصولی و از پیش مطالعه شده بود، به این معنی که قبل از شروع فیلمبرداری ما را به مکانهای مورد نظر میبرد و از ما میخواست سکانس را اجرا کنیم. به این ترتیب فرصت مطالعه و تمرین بیشتر برای هر صحنه به سادگی فراهم بود و روز فیلمبرداری از قبل میدانستیم که چه باید کرد و تمرینهای جداگانه با رضا شریفینیا نیز شرایط مساعدی فراهم میکرد. گمان میکنم این روش ایدهآل بازیگران تکنیکی و حرفهای است و البته شاید تا حدودی راه بداهه و خودانگیختگی را بر بازیگر ببندد.
مشکل عمده من دیالوگها بود، هرچند حاتمیکیا دستم را برای تغییر دیالوگها باز میگذاشت اما چهارچوب کلی که دیالوگها در حیطه آن نوشته شده بود و همچنین منطق و استدلال کلی حاکم بر کار، چندان جای تغییری باقی نمیگذاشت و آنها را به یک شکل ثابت درمیآورد. من با فرهنگ لغات و عبارات و جنس محاورهای کارهای حاتمیکیا بیگانه بودم و شاید به همین علت احساس میکردم در این موردِ بخصوص توفیقی حاصل نمیشود. شاید هم او اصلاً نمیخواست محاورههای فیلمش از نوع طبیعی و عادی روزمره باشد.
۴. میگویند ترس از ارتفاع، ژنتیک است و من قبل از سفر به آبادان واقعاً نمیدانستم که از دکل میترسم یا نه. از بچگی نسبت به ارتفاع و بلندی وسواس عجیبی داشتم. همیشه وسوسه میشدم روی لبه پشت بام خانه راه بروم. توی خیابان هم همیشه روی لبه جوی کنار پیادهرو راه میرفتم و فرض میکردم که در لبه پرتگاه راه میروم. سه بار حق سقوط داشتم و بار آخر مرده به حساب میآمدم. شبها هم با تصور راه رفتن روی لبه پشتبام به خواب میرفتم و وقتی که توی خواب از ارتفاع سقوط میکردم، نفسنفس زنان و عرق کرده از خواب میپریدم؛ درست مثل از خواب پریدنهای موسای برج مینو.
جذابترین بخش کار، بالا رفتن از دکل بیست و چند متری بود. حاتمیکیا از این بابت که ما میترسیم یا نه، بسیار نگران بود و قبل از سفر به آبادان چند بار سعی کرده بود در این مورد اطمینان حاصل کند. به هر حال به آبادان که رسیدیم، دکل گروه فیلمسازی را به دو نیمه تقسیم کرد؛ عده ای که میترسیدند و عدهای که نمیترسیدند. از فرودگاه یک راست رفتیم پای دکل و از آنجا یک راست تا نوک دکل بالا رفتیم و تازه آن موقع بود که خیال حاتمیکیا راحت شد.
هیچ بخش از فیلم از بدل استفاده نشد چون اصلاً امکان استفاده از بدل نبود و باید علاوه بر بالا رفتن از نردبان روی میلهها هم راه میرفتم. این به این معنا نیست که من نمیترسیدم؛ گاهی بسیار هم میترسیدم و میلهها را چون کودکی که به مادرش بچسبد در آغوش میگرفتم، اما وسوسه بالا رفتن از دکل رهایم نمیکرد و گاهی افراط هم میکردم و ناهار را هم همان بالا میخوردم، تا حدی که دیگر عادت کردم.
۵. همان روزهای اول چندین بار صحبت شباهت به فیلم «پری» پیش آمد و اینکه صحنه آخر اتاقک برج شبیه صحنه کلبه اسد فیلم «پری» است. منتها جای پری و داداشی عوض میشود و شباهتهای دیگر با فیلمهای دیگر.
اینکه این شباهتها حُسن است یا عیب، و این را که اصلاً چه اهمیتی دارد، نمیدانم اما در مورد بازی خودم بارها به من میگفتند که نباید شبیه داداشی بازی کنی، اما مگر داداشی شبیه خود من نبود و مگر قرار نبود که خود من نقش موسی را بازی کنم؟ مثلاً میگفتند که نباید تکیه کلامهای داداشی را (که تکیه کلامهای خودم هم هست) در فیلم به کار ببرم و من هم این کار را نکردم اما به این حرفها اعتقادی ندارم و گمان میکنم تفاوت دو شخصیت باید عمیقتر و اساسیتر از اینها باشد.
به علاوه من آنقدر تکنیک نمیدانم که چندین نوع خندیدن، راه رفتن، داد زدن و غیره بلد باشم و چه اهمیتی دارد که اگر مثلاً داداشی نیشش از گوشه سمت چپ باز میشد و موسی نیشش را از گوشه سمت راست باز کند؟ و کم نیستند بازیگرانی که مایه اصلی شخصیت خود را در ایفای چندین نقش همچنان حفظ میکنند. از تمام اینها گذشته خود شخصیت موسی وجوه اشتراکی با داداشی داشت و چندان با او غریبه نبود.»[۸]
برج مینو (فیلم)
از فیلمهای ابراهیم حاتمیکیا | |
![]() | |
عنوان اصلی | برج مینو (فیلم) |
---|---|
نام فیلم | برج مینو |
موضوع | دفاع مقدس |
کارگردان | ابراهیم حاتمیکیا |
نویسنده | ابراهیم حاتمیکیا |
بازیگران | نیکی کریمی علی مصفا محمدرضا شریفینیا پریسا شاهنده توران مهرزاد مینا جعفرزاده علی نصیریان |
موسیقی | علیرضا کهندیری |
تدوین | بهرام بیضایی |
فیلمبرداری | عزیز ساعتی |
توزیع کننده | سازمان سینمایی فجر |
انتشار | ۱۳۷۵ |
زمان | ۹۵ دقیقه |
کشور | ایران |
زبان | فارسی |
برج مینو، هشتمین فیلم بلند سینمایی ابراهیم حاتمیکیا در مقام کارگردان و نویسنده، محصول سال ۱۳۷۵ است. نیکی کریمی، علی مصفا، محمدرضا شریفینیا، علی نصیریان و مینا جعفرزاده از جمله بازیگران این فیلم هستند. بهرام بیضایی نیز تدوین این فیلم را برعهده دارد.[۱] فیلم برج مینو با زمان ۹۵ دقیقه، در مرداد ۱۳۷۵ در سینماها به نمایش درآمد.[۲]
داستان فیلم
داستان فیلم برج مینو دربارهٔ مینو دختری است که به تازگی با موسی ازدواج کرده و در حال جابهجا کردن جهیزیه خود در خانه جدید است. موسی طی نامهای باخبر میشود که باید دکل ققنوس در جزیره مینو را جمع کنند؛ اما موسی حاضر نیست این کار را بکند و دوست دارد حالا که جنگ تمام شده او دیگر به خاطراتش برنگردد و برای ماه عسل به اصفهان برود. اما صبح زود حرکت علیرغم میل موسی و به اصرار مینو به جزیره مینو میروند و آنجا موسی در خیال به زمانی برمیگردد که با منصور، برادر مینو که شهید شده در حال ساختن دکلی برای شناسائی بهتر دشمن هستند. مینو هم همراه موسی منصور را میبیند و از موسی میخواهد که باز هم در دکل بمانند تا او بیشتر برادرش را ملاقات کند. او لحظه شهادت برادر را هم میبیند، اما تاب نمیآورد و در موقع پائین آمدن از دکل زخمی میشود. و وقتی کمی بهبود مییابد در بیمارستان به دنبال موسی میگردد.[۳]
کارگردان و نویسنده
ابراهیم حاتمیکیا (زاده ۱ مهر ۱۳۴۰ در تهران) نویسنده و کارگردان سینما و تلویزیون ایران است. او دانشآموختهٔ رشته سینما (گرایش فیلمنامهنویسی) از دانشکده سینما و تئاتر دانشگاه هنر تهران است. نام وی تداعیکننده سینمای جنگ و ژانر دفاع مقدس است.
جوایز و جشنوارهها
فیلم برج مینو در سه رشته بهترین کارگردانی (ابراهیم حاتمیکیا)، بهترین فیلمبرداری (عزیز ساعتی) و بهترین صدابرداری (محمود سماکباشی) در ششمین دوره جشنواره دفاع مقدس و همچنین بهترین کارگردانی پانزدهمین دوره جشنواره فیلم فجر در سال ۱۳۷۵ کاندید شد؛ اما فقط توانست برنده سیمرغ بلورین نمونه فیلم (آنونس) (ایرج گلافشان) در جشنواره فجر همان سال شود.[۴]
این فیلم در دوره یازدهم منتخب نویسندگان و منتقدان بخش بهترینهای سال ۱۳۷۵، رتبه چهارمین فیلم سال را به دست آورد.[۵]

نظر منتقدان
برخی فیلم برج مینو را علیرغم تلاشش برای تکامل در روایت قصه و فرم و تکنیک و اینکه این فیلم از بسیاری از آثار مشابه که دربارهٔ رزمندگان و موقعیت شهادت و لحظات تلخ و طاقت فرسای نبرد ساخته شده اثر بهتر و خوش ساخت تری است؛ اما در کارنامه پرستاره فیلمسازش فیلم چندان درخشانی نیست.[۶]
به گفته امید پویا از منتقدان سینمای ایران، حاتمیکیا در برج مینو به شدت فرمگرا شده است و همین جاست که باید گفت هرچقدر به سمت فرمگرایی کاذب حرکت کند، از سادگی و صمیمیت و صداقت رزمندگان دور شده است. شاید در یک کار صددرصد غیرمتعارف، مضمون بتواند از قالبی تصویرگونه و غیرمتعارف بهره ببرد؛ اما در برج مینو آن چیزی که به چشم میخورد غلطیدن در دام فرمالیستی است که بیشتر از آن که مفهوم را منتقل کند، قالب را در نظر دارد. حاتمیکیا هر وقت ادای روشنفکرها را درآورد، به تدریج از زلالبودن و شفافیت آدمهای آثارش دور شد.[۷]
گفتاورد
بازنشر ایسنا از یادداشت علی مصفا و نیکی کریمی دربارهٔ «برج مینو» در هفته دفاع مقدس
پانویس
- ↑ «برج مینو (۱۳۷۴)». دریافتشده در ۶ آذر ۱۴۰۳.
- ↑ «برج مینو - ۱۳۷۴». دریافتشده در ۶ آذر ۱۴۰۳.
- ↑ «فیلم سینمایی برج مینو (۱۳۷۴)». دریافتشده در ۷ آذر ۱۴۰۳.
- ↑ «برج مینو - ۱۳۷۴». دریافتشده در ۶ آذر ۱۴۰۳.
- ↑ «برج مینو - ۱۳۷۴». دریافتشده در ۷ آذر ۱۴۰۳.
- ↑ «فیلم سینمائی برج مینو». ۱۵ خرداد ۱۳۹۴. دریافتشده در ۷ آذر ۱۴۰۳.
- ↑ «برج توهم (برج مینو ساخته ابراهیم حاتمیکیا)». شهریور ۱۳۷۵. دریافتشده در ۷ آذر ۱۴۰۳.
- ↑ «دو روایت شنیدنی از «برج مینو»». ۵ مهر ۱۴۰۱. دریافتشده در ۷ آذر ۱۴۰۳.
- آهنگسازیهای علیرضا کهندیری
- بازیگریهای بهناز فرهنگدوست
- بازیگریهای پریسا شاهنده
- بازیگریهای توران مهرزاد
- بازیگریهای جهان نعمتی
- بازیگریهای حمید آریاپور
- بازیگریهای ساناز موحد
- بازیگریهای سید جلال طباطبایی
- بازیگریهای شعله مافی
- بازیگریهای علی مصفا
- بازیگریهای علی نصیریان
- بازیگریهای فرشید قربانی
- بازیگریهای لیلا شیرمرد
- بازیگریهای لیلا فلاح
- بازیگریهای محمدرضا شریفینیا
- بازیگریهای مهران تاجیک
- بازیگریهای میترا اخوان
- بازیگریهای مینو جعفرزاده
- بازیگریهای نازنین کریمی
- بازیگریهای ناهید صداقتی
- بازیگریهای نیکی کریمی
- تدوینگریهای بهرام بیضایی
- تهیهکنندگیهای مجید مدرسی
- تهیهکنندگیهای محمدمهدی دادگو
- چهرهپردازیهای اکرم آقامحمدی
- چهرهپردازیهای مهرداد میرکیانی
- صدابرداریهای حمید پارساحسینی
- صدابرداریهای محمود سماکباشی
- صداگذاریهای محسن روشن
- طراحیهای جلوههای ویژه محسن روزبهانی
- طراحیهای صحنه پرویز شیخ طادی
- طراحیهای لباس مجید نیامراد
- فیلمبرداریهای عزیز ساعتی
- فیلمهای ۱۳۷۴
- فیلمهای با موضوع دفاع مقدس
- فیلمهای به زبان فارسی
- فیلمهای خانوادگی
- فیلمهای درام ایرانی
- فیلمهای سینمایی ایرانی
- کارگردانیهای ابراهیم حاتمیکیا
- نویسندگیهای ابراهیم حاتمیکیا