من هیچ کس دیگر را نمی شناسم که همچون حاتمیکیا فیلم بسازد...حاتمی کیا همه وجود خود را در فریم ها می دمد و هر بار خود را می سوزاند تا از شعله آن چراغی برافروزد و هر بار ققنوس وار از همان آتش، حیات دوباره می گیرد. فیلم «وصل نیکان» تجربه تازه ای است که حاتمی کیا به آن نیازمند بوده است. برای اولین بار زن و به همراه آن خانواده، اجتماع و عشق میان زن و مرد اجازه ورود به دنیای مردانه ای را یافته اند که ملازم با جنگ است. جنگ طبیعتاً عرصه ای مردانه است اما این بار دشمن مکار جبهه جنگ را به شهر ها کشانده است تا مشکلا ت و مسائل همراه با جنگ همچون ترس و بی خانمانی و مرگ... از اصل جنگ اهمیت بیشتری پیدا کند و ما را به تسلیم بکشاند. این درست همان حیله ای است که آمریکا با وسعتی به مراتب بیشتر در ششم و نهم اوت ۱۹۴۵ در مقابل ژاپن به کار برد: بمباران اتمی هیرو شیما و ناکازاکی.... و این بار نیز نتیجه کار همان شد که دشمن می خواست: زنها و بچه ها، پیرزنها و پیر مردها و بیماران... زندگی در وحشتی همیشگی از مرگ که بال بر آسمان شهر گسترده بود و نابه هنگام فرو می افتد و زندگی را تکه تکه می کرد، بی خانمانی و رنج تحمل ناپذیر شرایط تعلیق... همه و همه دست به دست هم دادند و رزم آوران را وادار به تسلیم کردند. تکنولوژی پیشرفته جنگ را از صورت طبیعی و جوانمردانه خویش خارج کرده است. وقتی که دشمن یارای مقابله رویاروی را ندارد متوسل به حیله های ناجوانمردانه ای می شود که تکنولوژی در اختیار او قرار داده است. تصویر مردم در زیر باران مرگی که تهرانی ها و قمی ها و دزفولی ها... و بسیاری دیگر آن را تجربه کرده اند کاری است بسیار دشوار. فیلم «وصل نیکان» دراین کار توفیق ندارند و تماشا گر موشک ها و ترس را باور نمی کنند و از آنجا که این ترس قرار است که تم اصلی فیلم را تشکیل دهد این عدم توفیق همه سکانسها را تهی می کند و باور ناپذیر... و فیلم چنگ بر دل تماشاگر نمی اندازد. اما خلاف تصور اولیه شخصیت زنان در فیلم «وصل نیکان» به واقعیت و حقیقتی که حاتمی کیا در نظر دارد نزدیکتر شده است، مردان فیلم در پیله تصنع گرفتار مانده اند. اما فقط بازی بازی گرها نیست که به فیلم لطمه زده است؛ صحنه ها خالی هستند و دکوپاژ نیز گرفتار تردید است. وقتی کارگردان گرفتار تردید باشد، دکو پاژ نیز مردد می ماند و دوربین مثل یک ناظر بی احساس به وقایع و شخصیت ها می نگرد. فیلم پیوستگی بیانی نیز ندارد و سکانسها منفک از یکدیگر باقی مانده اند، چرا که فیلم از یک «قصه کامل» نیز برخوردار نیست، روایت یکنواختی است از ماجرایی بی اوج و فرود با بخش هایی منقطع از یکدیگر. سینمای ایران اصلاً جرأت ورود در مسائل غیر انتزاعی را ندارد و فیلم سازان علی رغم مهارتی که در تکنیک سینما یافته اند، همواره موضوعاتی را بر می گزینند که با واقعیت های اجتماعی، سیاسی و تاریخی ما نسبتی پیدا نکنند. عالم شبه روشنفکران عالمی انتزاعی است، چرا که آنان خود را برتر از مردم می بینند و از همراهی کردن با آنان شرم دارند و سینمای ایران نیز به تبع همین خصوصیت است که به دامی چنین، فرو افتاده است. در فضای بی هویت سینمای ایران مطمئناً هیچ فیلمسازی، جز حاتمی کیا جرأت نمی یافت که پای در چنین حریمی بگذارد که هنرمندان را در جهتی خلاف آن می کشاند. در این خاویه آشفتگی، فیلمساز برای کسب هویت فرهنگی نمی تواند جز به خودش اعتماد داشته باشد. ارزش وجود حاتمی کیا را از جمله در اینجا می توان شناخت که برای نخستين بار این اوست که پای در حریمی چنین نا آشنا و غیر معمول و دشوار می نهد. این تجربه، با صرف نظر از آنکه موفق بوده است یا نه، به خودی خود ارزشمند است، گذشته از اینکه هیچ فیلمساز بزرگی را نمی توان یافت که در همه آثارش به یک قد و قواره باقی بماند.[۱۱]
وصل نیکان (فیلم)
از فیلمهای ابراهیم حاتمیکیا | |
![]() | |
عنوان اصلی | وصل نیکان (فیلم) |
---|---|
نام فیلم | وصل نیکان |
موضوع | دفاع مقدس، اجتماعی |
کارگردان | ابراهیم حاتمیکیا |
نویسنده | ابراهیم حاتمیکیا |
بازیگران | حسن عباسی کبری فرخی حبیبالله بهمنی اصغر نقیزاده مهین یوزباشی زهرا فرخی لقمان نظیری حسین راضی معصومه قریبنواز محسن شمس فریبرز عربنیا |
موسیقی | مجید انتظامی |
تدوین | مهرزاد مینویی |
فیلمبرداری | محمدتقی پاک سیما |
انتشار | ۱۳۷۱ |
استودیو | حوزه هنری |
زمان | ۷۹ دقیقه |
کشور | ایران |
زبان | فارسی |
وصل نیکان چهارمین فیلم سینمایی بلند ابراهیم حاتمیکیا در مقام کارگردانی و نویسندگی محصول سال ۱۳۷۰ است. این فیلم در تاریخ ۸ مهر ۱۳۷۱ در سینماهای ایران اکران شدهاست.[۱] پرویز شیخطادی، از کارگردانان سینمای ایران، بهعنوان مدیر و طراح صحنه در این فیلم مشغول به فعالیت بود.[۲] همچنین مجید انتظامی از موزیسینها و آهنگسازان مطرح کشور، ساخت موسیقی متن فیلم وصل نیکان را برعهده داشته است. فریبرز عربنیا از بازیگران سینمای ایران نیز حضور کوتاهی در این فیلم داشت.[۳]
يكی از حواشی مهم اين فيلم كه در آن سالها مطرح بود، اين بود كه حاتمیكيا وصل نيكان را در واكنشی اعتراضی به «عروسی خوبان» مخملباف ساخته است، بهويژه سنخيت معنايی عنوان فيلمها به اين ذهنيت دامن میزد؛ اما حاتمیكيا اگرچه در آن زمان نسبت به اين فيلم معترض بود، اما به اين مساله اعتقادی ندارد و معتقد است که بههيچعنوان در «وصل نيكان» به دنبال پاسخگويی به «عروسی خوبان» مخملباف نبود.[۴] حاتمیکیا در وصل نیکان، برخلاف عروسی خوبان مخملباف که تصویری از مذهبیون فرصتطلب، مردم آشفته، مفلوک و جنگزده نشان داد، مردمی مقاوم، سربلند و شکستناپذیر به تصویر کشید.[۵]
داستان فیلم
امیر و مریم قرار است با هم ازدواج کنند اما روز عروسی، شهر توسط دشمن موشک باران میشود و مردم، شهر را خالی میکنند. ولیکن مریم با وجود خطرات ناشی از موشک باران ترجیح میدهد که عروسی برگزار شود. امیر بعد از انجام مأموریتش برای مراسم عقد به خانه برمی گردد. اما برخلاف تصورش همه کسانی که شاهد خنثی کردن موشکهای عمل نکرده بودند در مراسم حضور پیدا میکنند.[۶]
کارگردان و نویسنده
ابراهیم حاتمیکیا (زاده ۱ مهر ۱۳۴۰ در تهران) نویسنده و کارگردان سینما و تلویزیون ایران است. او دانشآموختهٔ رشته سینما (گرایش فیلمنامهنویسی) از دانشکده سینما و تئاتر دانشگاه هنر تهران است. نام وی تداعیکننده سینمای جنگ و ژانر دفاع مقدس است.
جشنوارهها
- برنده دیپلم افتخار بهترین فیلمنامه در چهارمین دوره جشنواره دفاع مقدس - ۱۳۷۱
- برنده جایزه ستایش بهترین فیلمبرداری (محمدتقی پاکسیما) در چهارمین دوره جشنواره دفاع مقدس - ۱۳۷۱
- برنده جایزه ستایش بهترین فیلمنامه در چهارمین دوره جشنواره دفاع مقدس - ۱۳۷۱
- برنده لوح تقدیر بهترین موسیقی متن (مجید انتظامی) در چهارمین دوره جشنواره دفاع مقدس - ۱۳۷۱
- برنده لوح تقدیر بهترین صداگذاری (محسن روشن) در چهارمین دوره جشنواره دفاع مقدس - ۱۳۷۱
- برنده لوح تقدیر بهترین تدوین (مهرزاد مینویی) در چهارمین دوره جشنواره دفاع مقدس - ۱۳۷۱
- تقدیر برای بهترین طراحی صحنه (سیدابراهیم اصغرزاده و پرویز شیخطادی) در چهارمین دوره جشنواره دفاع مقدس - ۱۳۷۱

نظر منتقدان
کاوه قادری از منتقدان سینمای ایران، بیان کرده است که در فیلم وصل نیکان، دور بودن از سوژه را قابل مشاهده است که نتیجهاش این است که فیلمساز رو به جملات قصار و تضادهای غلو شده میآورد و فیلم بهنوعی شعاری است؛ البته نه به این معنا که عامدانه رو به پروپاگاندا بیاورد.[۷] برخی دیگر نیز ذکر کردند که حاتمیکیا سعی کرد که احساسات حاکم بر فضای جبهه و جنگ را به زندگی روزمره در شهر منتقل کند. وصل نیکان با آنکه نشانههای سینمای حاتمیکیا را با خود دارد؛ اما تجربه موفقی نیست.[۸]
روزنامه اعتماد نیز نوشت که اين فيلم سعی كرد از فضای جبهه و خاكريز فاصله بگيرد و به مسائل عاطفی-حسی رزمندگان بپردازد. «وصل نيكان» فيلم دوران گذار حاتمیكيا است. حدفاصل ميان دو دوره و احتمالا نشانهای از ترديد او در انتخاب مسير پيش رو. فيلم «وصل نيكان» از لحاظ شكل، ساختار و محتوا، بهشدت ازهمگسيخته است و با وجود آنكه فيلم، خانوادگی تلقی میشود و موضوع ازدواج را دستمايه قرار داده، خستهكننده به نظر میرسد.[۹]
شهید آوینی در نقدش بر فیلم وصل نیکان، حاتمیکیا را با ققنوس مقایسه کرد که هربار از آتش برمیخیزد و دوباره حیات میگیرد. وی این فیلم را تجربه تازه حاتمیکیا ذکر کرده است که برای اولینبار از زن، خانواده، اجتماع و عشق میان زن و مرد در فیلمش استفاده کرده و پای در چنین حریم ناآشنا و غیر معمولی پا گذاشته است. وی این اثر را با صرفنظر از اینکه موفق بوده یا نه، به خودی خود ارزشمند دانسته است.[۱۰]
گفتاورد
یک قصه بگویم، خیلی قصه قشنگی است. در عملیات «بدر» شکست خوردیم. من فیلمبردارم، تو عملیات سال 63. دارم از جبهه به عنوان فیلمبردار در لحظه های بسیار سخت و خونین بر می گردم با آن نیروهایی که بسیجی هستند و آن بچه هایی که با هم بودیم. فرمانده لشگر حضرت رسول ، که خدا رحمتش کند، آقای عباس کریمی شهید شده بود. آقای دستواره تازه فرماندهی را به عهده گرفته بود. ما از لحاظ روحی حال مان بد است. وضعیت بسیار بدی داریم. بچه ها، رفقا، شهید شدن. یک وقتی در تلویزیون گفتم، من خودم در حین عقب نشینی و در آن وضعیت، یک نفر پایم را گرفت؛ یک زخمی که در لحظات آخر عمرش بود. من در آن ترس و واهمه به زور دست هایش را از پاهایم باز کردم که فرار کنم. هنوز این دستی که پایم را گرفت با من دارد زندگی می کند. برگشتیم دزفول. بخش عمده لشگر را به فرودگاه دزفول آوردند. گفتند می خواهیم با هواپیما به تهران ببریم تان. نیرو از سر ظهر به آنجا آمده ، حال بد، خسته، کوفته با لباس های نظامی و خاکی بودیم فقط اسلحه ها و ساز و برگ نظامی مان را پس گرفتند. این نیرو با این احوالات در فرودگاه منتظر بود، هواپیما تا شب نیامد. هر لحظه صدای آژیر قرمز و این چیزها بود. شب شده و تاریک است. حوصله بچه های رزمی دیگر سر رفته و می گویند ای کاش با ماشین می رفتیم. کاش ما را با اتوبوس می بردند. بعد از چقدر هواپیما پیدایش شد. یک هواپیمایی آورده بودند از این 747 ها که صندلی نداشت. یعنی کارگو نبود ولی صندلی اش را برداشته بودند. ما را به زور تو این هواپیما جا دادند. تا ما می آمدیم بنشینیم ،خدا رحمت کند، مرحوم دستواره می آمد داخل ورودی هواپیما داد می زد:«برادرها گردان عمار روی زمین جا مانده. به نام قائم آل محمد بلند بشین.» ما بلند می شدیم و داخل هواپیما کمی جلوتر می رفتیم و به هم می چسبیدیم. رسید به جایی که صورت به صورت هم شده بودیم، اینقدر نزدیک. داریم به تهران می رویم. یکی هم همراه ما آمده بود این بنده خدا دستش یک سطل بود، یک سطل فلزی. تو سطل آب بود. من تو تاریکی حواسم نبود. بعد نگاه کردم دیدم یکی، دو تا ماهی کوچولو هم در آن دارد. هی این لمبر می زد و روی بقیه می ریخت. ما هم می گفتیم بابا این ور دار ، این چیه با خودت آوردی. با سر اشاره می کرد که کاری نمی کند، یعنی حرف هم نمی خواست بزند. عصبیت به حدی بود که برای اینکه یک نفر از پنجره بیرون را ببیند مانع شد و بقیه هم دیگر نمی توانستند بیرون را ببینند. ما هم هواپیما ندیده هستیم و تو هواپیما تا آن موقع ننشستیم. یکی گفت سرت را بکش کنار ببینم چه خبره. آن یکی هم نمی خواست گوش کند. سر همین که از جلوی پنجره کنار برو بقیه هم می خواهند ببینند، داشت دعوا می شد. اینقدر جا تنگ بود که بچه ها کله به هم می زدند. بقیه هم دست های این دو نفر را گرفته بودند که آقا این چه کاری است ، ول کنید. نیرو در این وضعیت بود. تاریکی مطلق ، فقط یک چراغ های بسیار ریزی سو سو می زدند. آن سطل آب چه بود؟ دیدم صاحب سطل به یکی دارد یواشکی می گوید :«این آب را از فرات آوردم. من هیچ چیز ندارم تهران ببرم. حداقل این را ببرم بگویم از فرات آمدم. این آب آنجا است.» این آب نشان می داد او تا آنجا رفته یعنی لشگر تا فرات رفته بعد عقب نشینی کرده. بالاخره این هواپیما با هر مصبیتی بود رسید. تو هوا هم که بودیم همه خدا، خدا می کردند نمی شود به جای تهران به مشهد برود؟ نکند تهران بمباران باشد؛ نرویم اقلا برویم مشهد زیارتی بکنیم. نشد و هواپيما در تهران نشست. شهر ظلمات محض است. روزهای بمباران تهران است. حالا مدیریت محترم برای یک لشکری که در هواپیما مثل ساندویچ فشرده بودند 2 تا اتوبوس فرستاده بود. اتوبوس ها همان اول غیب شدند. یک ستون راه افتاد از در اصلی فرودگاه مهرآباد به سمت میدان آزادی. ستونی بود که در تاریکی مطلق دیده نمی شد چون حتی مهتاب هم نبود. یک وقت که نور چراغ ماشینی می افتاد می دیدم این ستون تا کجا دارد می رود. یک ستون از لشکری که صبح از منطقه خارج شده و الان در مرکز شهر تهران است. رسیدیم میدان آزادی. میدان آزادی ناگهان در دایره بچه های لشگر افتاد، هر کسی می خواهد یک طرف برود. یکی می خواهد برود کرج، یکی سه راه آذری، یکی انقلاب و ... . این دایره همه دنبال ماشین بودند. بچه ها جلوی ماشین ها دست تکان می دادند و ماشین ها نمی ایستادند. یکی بالاخره ایستاد ، من چون فیلمبردار بودم در جیب پیراهنم پول داشتم. گفتم میدان امام حسین. می خواستم توپخانه بروم ماشین نبود گفتم امام حسین. همینطور که داشتم سوار می شدم راننده به تندی گفت 50 تومان می شود! من نشستم. مثلا شدم نفر دوم که تو ماشین بود. سه تا جا داشت. این ماشین آرام حرکت می کرد تا مسافر سوار کند. یکسری هم که در مسیر ایستاده بودند. راننده با همان لحن تاکید تکرار می کرد 50 تومان می شود. می گفتند نه نداریم، باز می رفت جلوتر می گفت 50 تومان می شود. من پول کم داشتم نمی توانستم کاری بکنم. گفتم آقا، اخوی ول کن این بچه ها از جنگ می آیند. با همان لحن برگشت، گفت: «خب بیان به من چه مربوط است. من زندگی دارم، زن و بچه دارم. باید کارم را بکنم.» من آن روز فهمیدم تو شهر چه اتفاقی افتاده! نور ماشین او داشت به دانه دانه بچه ها می خورد. من اصلا آن عزیزی که آن کار را می کرد محکوم نمی کنم اما فكر مي كردم که این چرا ما را سوار نمی کند؟ چرا فکر نمی کند ما همه از جنگ آمدیم؟ گفتم:« بردارم قیافه ها را نگاه کن اینها همه خاکی اند دارند از جنگ می آیند.» گفت:« خب بیایند، هر کسی دارد وظیفه خودش را انجام می دهد. من هم باید نان زن و بچه ام را تهیه کنم. می بینی که این وقت شب (نصف شب بود) دارم وسط بیابان کار می کنم. برای چه دارم کار می کنم؟ الان من هم باید کنار زن و بچه ام خوابیده باشم. » من متعجب بودم، نمی فهمیدم چه می گوید. تحمل عامه مردم برای موشک باران تهران، بمباران و تاریکي مطلق یک حدی بود.[۱۲]
پانویس
- ↑ «وصل نیکان - ۱۳۷۰». دریافتشده در ۵ آذر ۱۴۰۳.
- ↑ «ليست كامل عوامل فيلم وصل نيكان (۱۳۷۰)». دریافتشده در ۵ آذر ۱۴۰۳.
- ↑ «ليست كامل عوامل فيلم وصل نيكان (۱۳۷۰)». دریافتشده در ۵ آذر ۱۴۰۳.
- ↑ «بررسي هويت كارگرداني كه چهار دهه فعال است؛ به وقت حاتمیكيا». ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۷. دریافتشده در ۵ آذر ۱۴۰۳.
- ↑ «بررسی جریان اعتراض در شعر و سینمای دفاع مقدس با تکیه بر اثار علیرضا قزوه و ابراهیم حاتمیکیا». پاییز ۱۳۹۲. دریافتشده در ۱ آبان ۱۴۰۳.
- ↑ «فیلم سینمایی «وصل نیکان»». ۲۵ آذر ۱۴۰۱. دریافتشده در ۵ آذر ۱۴۰۳.
- ↑ «حاتمیکیا؛ آغاز انقلاب در خودبنیادی ساختار سینمای ایران». دریافتشده در ۵ آذر ۱۴۰۳.
- ↑ «وصل نیکان «فیلم سازی درگیر و دار تجربه درونی»». دریافتشده در ۵ آذر ۱۴۰۳.
- ↑ «بررسي هويت كارگرداني كه چهار دهه فعال است؛ به وقت حاتمیكيا». ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۷. دریافتشده در ۵ آذر ۱۴۰۳.
- ↑ «وصل نیکان «فیلم سازی درگیر و دار تجربه درونی»». دریافتشده در ۵ آذر ۱۴۰۳.
- ↑ «وصل نیکان «فیلم سازی درگیر و دار تجربه درونی»». دریافتشده در ۵ آذر ۱۴۰۳.
- ↑ «زندگینامه ابراهیم حاتمی کیا». ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۰. دریافتشده در ۵ آذر ۱۴۰۳.